شب قدر، وقت شناخت قدر خویش است.
لیلة القدر کدام شب است؟
درجهبندی شبهای قدر از نظر اهمیّت
راه دعا را گم نکنیم! توبه آغاز استجابت دعا
اصلاً روی نماز و روزههایت حساب نکن!
حُبّ علی(ع) به طاعاتت جان میبخشد
شب قدر، وقت شناخت قدر خویش است.
لیلة القدر کدام شب است؟
درجهبندی شبهای قدر از نظر اهمیّت
راه دعا را گم نکنیم! توبه آغاز استجابت دعا
اصلاً روی نماز و روزههایت حساب نکن!
حُبّ علی(ع) به طاعاتت جان میبخشد
"و تو چه مي داني که شب قدر چيست؟
شب قدر از هزار ماه بهتر است."_سوره ي قدر
---
آري ما را بر عظمت و شناسايي آن راهي نيست،
تنها مي توان درزير باران رحمت "ليله القدر"ايستاد تا برما ببارد
و جانهايمان را از آب زلال خود شست وشو دهد و پاک سازد.
رسول خدا-ص:
هرکه شب قدر را زنده بدارد تا سال ديگر عذاب از او دور مي گردد.
به پيامبر(ص) گفته شد:
اگر شب قدر را دريابم از خدا چه چيزى را مسئلت کنم؟ فرمود: «عافيت را».
محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
يا عرش کبريا را سقف و ستون شکسته
سجاده گشته رنگين از خون سرور دين
يا خاتم النبيين، يا خاتم النبيين
از تيغ کينه امشب فرقي دو نيم گرديد
رفت آن يتيم پرور، عالم يتيم گرديد
---
با عرض تسليت و التماس دعا.
خدايا! تقدير ما را در شب قدر بگونه اي رقم بزن
که در دنيا و آخرت، بالاترين افتخار ما "شيعه بودن ما"باشد، "شيعه ي واقعي حضرت
امير"همين و بس.
داني زچه رو ديده ما ميگريد
در ماتم شاه اوليا مي گريد
تنها ز غمش اهل زمين گريان نيست
عيسي بفلک از اين عزا ميگريد
شد کشته بمحراب عبادت حيدر
هر ديده بحال مرتضي مي گريد
بـا گفتن "قد قتل"ز جبريل امين
در خلد برين خير نساء ميگريد
به شهر کوفه در محراب طاعت
علي شد کشته در حال عبادت
ز پـور ملجم مردود کافر
بخون شد غوطه ور ساقي کوثر
---
اَللهُمّ الْعَن قتَلهَ اَميرالمؤمنين
موسي (ع)گفت:
خداوندا! ميخواهم به تو نزديک شوم، فرمود: قرب من از آن کسى است که شب قدر بيدار
شود،
گفت: خداوندا! رهايى از جهنم را ميخواهم،
فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر استغفار کند.
---
اَستغفِرُ الله َربّي و أتوبُ اليه
آري امشب، "چشم سر"را بايد بيدار داشت
تا "چشم جان"بيداري و بينايي يابد و دل از بندها برهد؛
و ما چه زيانکاريم اگر از شب قدر
تنها بيداري چشم نصيبمان شود و راهي به وراي آن ، بر اقليم جان نيابيم.
"اي خدا جان را پذيرا کن ز رزق پاک خويش"
بي ترديد ، دانستن، فهميدن، ايمان آوردن
و چشم جان گشودن و دل صافي يافتن ، رزق هاي پاک خداوندند.
اميد که در شبي چنين بزرگ ازاين نعمتها بي بهره نمانيم.
دعای جوشن صغیر
این دعا در کتابهای معتبر به شرحی گستردهتر از شرح جوشن کبیر نقل شده، و کفعمی در حاشیه کتاب بلد الامین فرموده که این دعا دعایی است بس بلند و پر ارج و هنگامی که هادی عبّاسی کشتن حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را قصد کرد آن حضرت این دعا را خواند در نتیجه جدّش رسول خدا صلّی اللّه و علیه و آله را در خواب دید که به ایشان فرمود:حق تعالی دشمن تو را هلاک خواهد کرد. این دعا در کتاب مهج الدعوات سیّد ابن طاووس نیز نقل شده ولی بین نسخه کفعمی و سیّد اختلاف وجود دارد که ما آن را موافق کتاب بلد الامین نقل میکنیم؛ و آن دعا این است:
دعای جوشن کبیر
هر که این دعا را به نیّت در اوّل ماه رمضان بخواند حقّ تعالی او را روزی فرماید لیلة القدر و خلق فرماید برای او هفتاد هزار فرشته که تسبیح و تقدیس کنند خدا را و ثوابش را برای او قرار دهند. پس فضیلت بسیار نقل کرده تا آنکه فرموده و هر که بخواند او را در ماه رمضان سه مرتبه حرام فرماید حقّ تعالی جسد او را بر آتش جهنّم و واجب فرماید برای او بهشت را و دو مَلَک بر او موکّل فرماید که حفظ کنند او را از معاصی و در امان خدا باشد مدّت حیوة خود.
به نام خدای بخشاینده مهربان
دعای مجیر
اللهم انی اَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَی اللَّهَ به قلبٍ سَلیمٍ
خدایا از تو امان خواهم در آن روزی که سود ندهد کسی را نه مال و نه فرزندان مگر آن کس که دلی پاک به نزد خدا آورد
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتِنیِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً
و از تو امان خواهم در آن روزی که بگزد شخص ستمکار هر دو دست خود را و گوید ای کاش گرفته بودم با پیامبر راهی
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَالاَْقْدامِ
و از تو امان خواهم در روزی که شناخته شوند جنایتکاران به سیما و رخسارهشان و بگیرندشان به پیشانیها و قدمها
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَجْزی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ
و از تو امان خواهم در آن روزی که کیفر نبیند پدری بجای فرزندش و نه فرزندی کیفر شود بجای پدرش براستی وعده خدا حق است
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوَّءُ الدّارِ
و از تو امان خواهم در آن روزی که سود ندهد ستمکاران را عذرخواهیشان و بر ایشان است لعنت و ایشان را است بدی آن سرای
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالاَْمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ
و از تو امان خواهم در روزی که مالک نیست کسی برای کسی دیگر چیزی را و کار در آن روز بدست خدا است
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ یُغْنیهِ
و از تو امان خواهم در آن روزی که بگریزد انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش
برای هرکس از ایشان در آن روز کاری است که (فقط) بدان پردازد
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمَئِذٍ به بنیهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخیهِ وَفَصیلَتِهِ الَّتی تُؤْویهِ
وَمَنْ فِی الاَْرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ کَلاّ انها لَظی نَزّاعَةً لِلشَّوی
و از تو امان خواهم در آن روزی که شخص جنایتکار دوست دارد که فدا دهد از عذاب آن روز پسرانش و همسرش و برادرش
و خویشاوندانش که او را در پناه گیرند و هر که در زمین هست یکسره که بلکه او را نجات دهد.
هرگز که جهنم آتشی است سوزان که پوست از سر بکند
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْمَوْلی وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلی
مولای من ... تویی سرور و منم بنده و آیا رحم کند بر بنده جز سرور او؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْمالِکُ وَاَ نَا الْمَمْلُوکُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ اِلا الْمالِکُ
مولای من ای مولای من، تویی مالک و منم مملوک و آیا رحم کند بر مملوک جز مالک؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْعَزیزُ وَاَ نَا الذَّلیلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الذَّلیلَ اِلا الْعَزیزُ
مولای من ای مولایم تویی عزتمند و منم خوار و ذلیل و آیا رحم کند بر شخص خوار جز عزیز؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ
مولای من ای مولای من تویی آفریدگار و منم آفریده و آیا رحم کند بر آفریده جز آفریدگار؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْعَظیمُ وَاَ نَا الْحَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْحَقیرَ اِلا الْعَظیمُ
مولای من ای مولای من تویی بزرگ و منم ناچیز و آیا رحم کند بر ناچیز جز بزرگ؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْقَوِیُّ وَاَ نَا الضَّعیفُ وَهَلْ یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِیُّ
مولای من ای مولای من تویی نیرومند و منم ناتوان و آیا رحم کند بر ناتوان جز نیرومند؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْغَنِیُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِیُّ
مولای من ای مولای من تویی بی نیاز و منم نیازمند و آیا رحم کند بر نیازمند جز بی نیاز؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْمُعْطی وَاَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ یَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطی
مولای من ای مولای من تویی عطابخش و منم سائل و آیا رحم کند بر سائل جز عطاکننده؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْحَیُّ وَاَ نَا الْمَیِّتُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ اِلا الْحَیُّ
مولای من ای مولای من تویی زنده و منم مرده و آیا رحم کند مرده را جز زنده؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْباقی وَاَ نَا الْفانی وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفانیَ اِلا الْباقی
مولای من ای مولای من تویی باقی و منم فانی و آیا رحم کند بر فانی جز خدای باقی؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الدّاَّئِمُ وَاَ نَا الزّاَّئِلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الزّآئِلَ اِلا الدَّّائِمُ
مولای من ای مولای من تویی همیشگی و منم زوال پذیر و آیا رحم کند بر زوال پذیر جز خدای همیشگی؟
مولایَ یا مولایانتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا الرّازِقُ
مولای من ای مولای من تویی روزی ده و منم روزی خور و آیا رحم کند روزی خور را جز روزی ده؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَالْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخیلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْبَخیلَ اِلا الْجَوادُ
مولای من ای مولای من تویی سخاوتمند و منم بخیل و آیا رحم کند بر بخیل جز سخاوتمند؟
مَوْلایَ یامَوْلایَ اَنْتَ الْمُعافی وَاَ نَا الْمُبْتَلی وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُبْتَلی اِلا الْمُعافی
مولای من ای مولای من تویی عافیت بخش و منم گرفتار و آیا رحم کند بر شخص گرفتار جز عافیت بخش؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْکَبیرُ وَاَ نَا الصَّغیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الصَّغیرَ اِلا الْکَبیرُ
مولای من ای مولای من تویی بزرگ و منم کوچک و آیا رحم کند بر کوچک جز بزرگ؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْهادی وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ یَرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادی
مولای من ای مولای من تویی راهنما و منم گمراه و آیا رحم کند بر گمراه جز راهنما؟
مَوْلایَ یامَوْلایَ اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ
مولای من ای مولای من تویی بخشاینده و منم بخشش پذیر و آیا رحم کند بخشش پذیر را جز بخشاینده؟
مَوْلایَ یامَوْلایَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ اِلا السُّلْطانُ
مولای من ای مولای من تویی سلطان و منم گرفتار آزمایش و آیا رحم کند به بنده گرفتار آزمایش جز سلطان؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الدَّلیلُ وَاَ نَا الْمُتَحَیِّرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُتَحَیِّرَ اِلا الدَّلیلُ
مولای من ای مولای من تویی دلیل و راهنما و منم متحیر و سرگردان و آیا رحم کند سرگردان را جز راهنما؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْغَفُورُ وَاَ نَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ
مولای من ای مولای من تویی آمرزنده و منم گنهکار و آیا رحم کند گنهکار را جز آمرزنده؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْغالِبُ وَاَ نَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلا الْغالِبُ
مولای من ای مولای من تویی غالب و منم مغلوب و آیا رحم کند بر مغلوب جز غالب؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ
مولای من ای مولای من تویی پروردگار و منم پروریده و آیا رحم کند پروریده را جز پروردگار؟
مَوْلایَ یا مولایانتَ الْمُتَکَبِّرُ وَاَ نَا الْخاشِعُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْخاشِعَ اِلا الْمُتَکَبِّرُ
مولای من ای مولای من تویی خدای با کبریا و بزرگمنش و منم بنده فروتن و آیا رحم کند بر فروتن جز خدای بزرگ منش؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اِرْحَمْنی بِرَحْمَتِکَ وَارْضَ عَنّی بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ وَفَضْلِکَ
مولای من ای مولای من به من رحم کن به رحمت خود و خوشنود شو از من به جود و کرم و فضل خود
یا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
ای صاحب جود و احسان و نعمت و امتنان به رحمتت ای مهربانترین مهربانان
دعای کمیل
اللهم انی اَسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ وَ بِقُوَّتِکَ الَّتی قَهَرْتَ بِها کُلَّشَیْءٍ
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِ الله اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ رَسُوْلِ الله اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بْنَ اَمیر المُؤمِنِین وَ ابْنَ سَیدِ الوَصیین اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بْنَ فاطِمَةَ سَیدَةِ نِساءِ العْالَمِینَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا ثَارَ الله وَ اَبنِ ثَارِهَ وَالوِتْرَ الْمَوْتُورِ اَلسَّلامُ عَلَیکَ وَ عَلی الَأرواحِ الَّتِی حَلَتْ بِفِنآئِکَ عَلَیکُمْ مِنْی جَمِیعاً سَلامُ اللهِ اَبداً ما بَقَیتُ وَ به قی الَّلیلِ وَ النَّهارُ یا اَبا عَبدِ اللِه.
سلام بر تو ای ابا عبد اللّه، سلام بر تو ای فرزند رسول خدا، سلام بر تو ای فرزند امیر مؤمنان، و فرزند سرور جانشیان، سلام بر تو ای فرزند فاطمه سرور بانوان جهانیان، سلام بر تو ای خون خدا، و فرزند خون خدا و ای تنهای مظلوم، سلام بر تو و جانهایی که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من بر همگی شما سلام خدا برای همیشه، تا هستم و تا شب و روز باقی است.
لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیةُ وَ جَلَتْ وَ عَظُمَتِ الُمصیبَةُ بِکَ عَلَینْا وَ عَلی جَمیع اَهْلِ الِأسْلِام وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ اَلمُصیبَتکَ فی السَّمواتِ عَلی جَمیع اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعِنَ اللهُ اُمَّةً اَسَسَتْ اَساسَ الظُّلمِ وَ الجُورِ عَلَیکُمْ اَهْلِ البَیتِ وَلَعَنْ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَبِکُمُ اللهُ فیها وَ لَعَنَ اللهُ اُمةً قَتَلَتکُمْ
ای ابا عبد اللّه، هرآینه عزایت بزرگ و سنگین شد، و مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام بس بزرگ گشت، و سنگین و بزرگ شد مصیبتت در آسمانها بر همه اهل آسمان، خدا لعنت کند امّتی را که بنای ستم و بیداد را بر شما اهل بیت بنیان نهادند، و خدا لعنت کند قومی را که شما را از مقامتان دور کرد، و از مرتبههایتان برکنار نمود، مرتبههایی که خدا شما را در آنها جای داد و خدا لعنت کند امّتی را که شما را کشتند.
وَ لَعَنَ اللهُ المُمهِدِینَ لَهُمْ بِا لتَمکین مِنْ قِتالِکُمْ بَرِئتُ اِلَی اللهِ وَ اِلَیکُمْ مِنهُمْ وَ اَشیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلیائهِمْ یا اَبا عَبدِ اللهانی سِلْمٌ ِلِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُم اِلی یومِ القِیمةِ وَ لَعَنَ اللهُ الُ زِیادٍ وَ ال مَروانَ وَلَعَنَ اللهُ بَنِی اُمَیةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللهُ بْنَ مَرجانَةً وَ لَعَنَ اللهُ عُمَرِبْنِ سَعْد وَ لَعَنَ اللهُ شِمراً.
و خدا لعنت کند آنان را که امکان و توان جنگ با شما را برای ایشان تدارک دیدند من بیزاری میجویم به سوی خدا و به جانب شما از ایشان و از شیعیان و پیروان و دوستدارانشان، ای ابا عبد اللّه من در صلحم ما کسیکه با شما صلح کرد، و در جنگم با کسیکه با شما جنگید تا روز قیامت، و خدا لعنت کند خاندان زیاد و خاندان مردان را و خدا همه بنی امیه را لعنت کند، و لعنت کند پسر مرجانه و عمر بن سعد و شمر را.
وَلَعَنَ اللهُ اُمةً اَسْرَجَتْ وَالجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ بابیانتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ فَاَسئلُ اللهَ الَّذی اَکرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی اَنْ یرزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه اَللّهُمَّ اَجْعَلنی عِندکَ وَجیهًا با الحُسَینِ عَلیهِ السَّلامُ فی الدُنیا وَ الأخِرَةِ یا اَبا عَبْدِ اللهانی اَتَقرَّبُ اِلی اللهِ وَ اِلَی رَسُولِهِ وَ اِلَی اَمیر الُمؤمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةً وَ ِالی الْحَسَنْ وَ اِلَیکَ ِبمُوالاتِکَ وَ بالَبرائة.
و لعنت کند امّتی را که مرکبها را زین کردند و لگام زدند و جنگ با تو را دنبال کردند، پدر و مادرم به فدایت همانا مصیبت بر من سنگین شد، از خدا که مقامت را گرامی داشت، و مرا به وسیله تو کرامت بخشید، درخواست میکنم، که خونخواهی تو را همراه پیشوای یاری شده از اهل بیت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) روزی من کند، خدایا به حق حسین مرا نزد خود در دنیا و آخرت آبرومند قرار ده، ای ابا عبد اللّه من به خدا و رسولش و امیر مؤمنان، و فاطمه و حسن تقرّب میجویم، به دوستی تو و به بیزاری.
ممنِ اَسَّسَ ذلِکَ وَ بَنی عَلیهِ بُنیانَهُ وَ جَری فی ظُلمِه وَجَوْرِه عَلَیکُمْ وَ عَلی اَشیاعِکُمَ بَرِئتُ اِلی اللهِ وَ اِلیکُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَربُ اِلَی اللِه ثمَّ اِلَیکُمْ بِموالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیکُمْ وَ بِالبَرائةِ مِنْ اَعدائِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَبالبرآئةِ مِنْ اَشیاعِهمْ وَ اَتباعِهمْ اِنی سِلمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ
از کسیکه پایهگذاری کرد اساس این واقعه را، و بنا نهاد بر آن بنیانش را، و روان شد در ستم و بیدادش بر شما، و شیعیان شما، از ایشان به سوی خدا و شما بیزارم و به خدا تقرّب میجویم، و پس از آن به شما نیز با دوستی نسبت به شما و دوستی نسبت به دوستان شما، و به بیزاری از دشمنانتان شما، و به بیزاری از دشمنانتان، و برپاکنندگان جنگ با شما، و به بیزاری از شیعیان و پیروان آنها، من در صلحم با کسیکه با شما صلح کرد، و در جنگم با کسیکه با شما جنگید.
وولٌّی لِمَن والاکُمْ وَ عَدُ وٌّ لِمَنْ عاداکٌمْ فَاسُئلُ الله اَلذی اَکرَمَنی بِمَعرفَتِکُمْ وَ مَعرفَةِ اَولیائِکُمْ وَرَزَقنِی اَلبرائَةَ مِن اَعدائِکُمْ اَنْ یجعَلنِی مَعَکُمْ فی الدُّنیا وَ الاخرةِ وَ اَن یثَبِتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فی الدُّنیا وَالأخرةِ وَ اَسَئلهُ اَن یبَلغَنی المَقامَ الَمحمودَ لَکُمُ عِنْدَ اللهِ وَ اَنْ یرزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدی ظاهِرٍ ناطِقٍ بالحَقِ مِنْکُمْ وَ اَسئلُ اللهَ بِحَقِکُمْ
و دوستم با کسیکه شما را دوست داشت، و دشمنم با کسیکه شما را دشمن داشت، پس درخواست میکنم از خدا که مرا به معرفت و دوستان شما گرامی داشت و بیزاری از دشمنان شما را نصیب من کرد، اینکه مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد، و جایگاهم را نزد شما استوار بدارد، و از او میخواهم که مرا برساند به مقام ستودهای که برای شما نزد خداست و روزی کند خونخواهیام را به همراه امام هدایتگر آشکار و گویای به حق از خاندان شما، و از خدا درخواست میکنم به حق شما.
وَ بِالشَانِ اَلذی لَکُمْ عِندهُ اَنْ یعطنِی بِمصابی بِکُمْ اَفْضَلَ ما یعطی مُصاباً بِمُصیبةً ما اعظمها وَ اَعظمَ رَزَیتها ِفی اِلاسلامِ وَ فی جَمیعَ السَّمواتِ وَ الارضِ اَللهُمَّ اجْعَلنی فی مَقامی هذا ِممَنْ تَنالُهُ مِنکَ صلَواتٌ وَ رحمةٌ وَ مَغفِرةٌ اَللهُمَّ اَجْعَلْ مَحیای مَحیا محمدٍ و ال مُحمد وَ مَماتی مَماتَ مُحمدٍ وَ ال مُحمدٍ.
و شأنی که برای شما نزد اوست، که عطا کند به من به خاطر مصیبتزدگیام به شما برترین چیزی را که عطا کند به مصیبتزدهای به خاطر مصیبتش، چه مصیبتی بزرگ است آن مصیبت، و چه عظیم است آن عزا در اسلام، و در همه آسمانها و زمین. خدایا در اینجایگاه مرا از کسانی قرار ده، که از جانب تو به آنان درود و رحمت و آمرزش میرسد خدایا حیاتم را حیات آمیخته به عشق [محمّد و خاندان محمّد، و مرگم را مرگ] در حال شیفتگی به [محمّد و خاندان محمّد قرار دهد.]
اَللهمَّ اِنَّ هذا یوْمٌ تَبرکَتْ به بنوامَیةَ وَ ابْنُ اکِلةَ الأَکبادِ الَّلعینُ ابنُ اللعینِ عَلی لِسانِک وَ لِسانِ نَبِیکَ صلی الله علیهِ و اله فی کُلِ مَوْطِن وَ مَوقِفٍ وَقَفٍ فیهِ نَبیکَ صلی الله علیهِ و اللهمَّ الَعن اَبا سُفیانَ وَ معاویةَ وَ یزیدَ بْنَ مُعاویةَ عَلیهِمْ مِنکَ الَّلعنةُ اَبَدَ الابِدینَ وَ هَذا یوْمٌ فَرِحَتْ به ال زِیادٍ وَ الُ مَروانَ بِقَتلِکُمْ اَلحسُین صَلواتُ اللهِ عَلیهِ اَللهُمَّ فَضاعَفْ عَلیهمُ اللعنَ منکَ وَالعذابِ الأَلیمَ اللهمانی اتقربُ الیکَ فی هذا الیومِ وَفی مَوقفی هذا وَ اَیام حَیوتی بِالبرآئةِ مِنهم وَاللعنةِ عَلیهَمّْ وبِالمُوالاتِ لِنبِیکَ وَ الِ نَبِیک (عَلَیهِ وَ) عَلَیهِمُ السلامُ.
خدایا این روز روزی است که به آن تبرّک جستند بنی امیه، و فرزند جگرخوار، آن لعنتشده فرزند لعنت شده بر زبان تو و زبان پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) در هر کجا و هر موقفی که پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) در آن ایستاد. خدایا لعنت کن ابا سفیان، و معاویه و یزید فرزند معاویه را، که از جانب تو بر آنان لعنت باد به جاودانگی جاودانها، و امروز روزی است که خوشحال شدند به این روز خاندان زیاد و خاندان مردان، به خاطر کشتن حضرت امام حسین را (درود خدا بر او) خدایا پس لعنت و شکنجهات را بر آنان دوچندان کن، خدای من در این روز و در اینجایگاه و همه روزهای زندگیام به تو تقرّب میجویم، به بیزاریام از اینان و لعنت بر ایشان، و به دوستی پیامبر و خاندان پیامبرت (درود بر او و ایشان)
سپس صد مرتبه میگویی
اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
بعد صد مرتبه میگویی:
السلام علیکَ یا ابا عَبداللهِ وَ علی الاَرواح الَّتی حَلت بفنآئِکَ علیکَ مِنی سلامُ الله ابداً ما بَقیتُ وَ به قی اللیلُ وَ النهارَوَ لاجعلهُ اللهُ اخرَ العهدِمنی لزیارتکم السلامُ علی الحسین وعلی علی بن الحیسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
خدا لعنت کن نخستین ستمکاری را که به حق محمّد و خاندان محمّد ستم کرد، و آخرین کسی را که در این ستم از او پیروی نمود. خدایا لعنت کن جمعیتی را که با حسین کردند، و همراهی نمودند و پیمان بستند، و پیروی کردند بر کشتن آن حضرت، خدایا همه آنان را لعنت کن، بعد صد مرتبه میگویی:سلام بر تو ای ابا عبد اللّه، و بر جانهایی که به درگاهت فرود آمدند، از جانتب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقی است و خدا زیارت شما آخرین زیارت از سوی من قرار ندهد، سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و فرزندان حسین، و یاران حسین.
آنگاه می گوئی
اللهمَ خُصَّ انتَ اَوّل ظالم باللعن منی وَابدَءُ به اولاًثمَّ الثانی وَالثالث َوَالرابعَ اللهمَّ العنِ یزید خامساً و العن عبیدَ اللهِ بن زیادٍ و ابن مرجانةَ و عمربن سعد وَ شمراً و ال ابی سفیانَ وَال زیاد و ال مروان و الی یوم القیامَة
آنگاه میگویی:خدایا اختصاص ده، اوّلین ستمکار را از جانب من به لعنت، و آغاز کن به آن لعنت اولین را، سپس دومین و سومین و چهارمین را، خدایا یزید پنجم آنان را لعنت کن، و لعنت کن عبید اللّه بن زیاد و پسر مرجانه و عمر بن سعد و شمر و خاندان ابو سفیان خاندان زیاد و خاندان مروان را تا روز قیامت.
سپس به سجده میروی و می گوئی:
اللهمَّ لکَ الحَمد حمدَ الشاکرینَ لَکَ علی مصابهم الحمدُ للهِ علی عَظیمِ رَزیتی اللهمَّ ارزقنی شَفاعَةَ الْحُسَینِ یوْمَ الْوُروُدِ وَثبِتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدِکَ مَعَ الحُسَینِ وَ اَصْحابِ الحُسَینِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهْجُهْم دُوْنَ الحُسَینِ عَلَیه السَّلام.
سپس به سجده میروی و میگویی: خدایا سپاس تو را سپاس شکرگزاران بر مصیبتزدگی آنان، خدای را سپاس بر بزرگی عزایم، خدایا شفاعت حسین را در روز ورود به قیامت [نصیبم کن، و ثابت بدار قدم صدق مرا نزد خود به همراه حسین و یاران حسین، آنان که جانشان را در دفاع از حسین (درود بر او) بخشیدند.]
به انضمام تخلیصی از شرح ایت الله حاج اقا مجتبی تهرانی
خدا حافظ ای ماه بزرگ خدا!
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ الْأَعْظَمَ»، این عبارت «السلام علیک» یعنی خداحافظ! خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و عید بزرگ اولیای خدا!
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ» خداحافظ ای بزرگترین همراه از میان زمانها و اوقات؛ و بهترین ماهها در ایّام و ساعات.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ» خداحافظ ای ماهی که آرزوهایمان در تو نزدیک شد؛ یعنی امیدمان این بود که ماه رمضان بیاید و بتوانیم خودمان را اصلاح کنیم و گرفتاریهایمان را برطرف کنیم. خداحافظ ای ماهی که اعمال نیک در تو منتشر شد؛ واقعاً هم همین بود که هر کسی در حد خودش اعمال صالح انجام میداد
دوری تو برایم سخت است،ای مونس من!
«السَّلامُ عَلَيْک مِنْ قَرِينٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فِرَاقُهُ مَفْقُوداً» خداحافظ ای همراه من که ارزش تو بالا بود و اكنون که میروی دلم را به درد می آوری.
فراق تو براي من بسيار دردناک است. تعبير زین العابدین اين است كه: «وَ أَفْجَعَ فِرَاقُهُ مَفْقُوداً» فراق تو بسيار دردناک است.
«السَّلامُ عَلَيْكَ مِنْ أَلِيفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ» خداحافظ ای مونس من، که وقتی آمدی من را خوشحال کردی،
«وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِياً فَمَضَی» و اكنون كه میروی، من را به وحشت میاندازی، كه بدون تو چه كنم. آن موقع خوشحال شدم، اما الآن چه؟ از دوري تو هراسانم
پیش از امدنت خوشحال و اکنون ملولم
«السَّلامُ عَلَيْک غَيْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لا مَتْرُوک صِيَامُهُ سَأَماً» خداحافظ كه در اين وقت وداع، نه از تو ناراحتيم و نه از روزه داری ات خسته شده ايم.
«السَّلامُ عَلَيْک مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَيْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ» خداحافظ از جانب من كه خواستار تو بودم و پيش از آمدنت خوشحال بودم كه تو خواهي آمد و اكنون هم كه ميخواهي بروي، اندوهگين شده ام كه از دوري ات چه كنم!
«السَّلامُ عَلَيْک كَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِک عَنَّا، وَ كَمْ مِنْ خَيْرٍ أُفِيضَ بِک عَلَيْنَا» خداحافظ كه چه بدي هايي را از ما دور كردي و چه خيراتي را با آمدنت نصيبمان كردي!
خدا حافظ ای برترین ماه ها!
«السَّلامُ عَلَيْک مِنْ شَهْرٍ لا تُنَافِسُهُ الأَيَّامُ» خداحافظ اى ماهی كه هيچ ماه ديگري از تو برتر نيست. «السَّلامُ عَلَيْک مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ» خداحافظ اى ماهی كه تا تو بودى، امن و سلامت بود.
«السَّلامُ عَلَيْک غَيْرَ كَرِيهِ الْمُصَاحَبَةِ وَ لا ذَمِيمِ الْمُلابَسَةِ» خداحافظ اى ماهي كه نه در همنشيني با تو ناراحتي وجود داشت و نه بدي و ناپسندي در حضور تو بود. «السَّلامُ عَلَيْک كَمَا وَفَدْتَ عَلَيْنَا بِالْبَرَكَاتِ وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِيئَاتِ» ماهم در بعضي موارد براي خداحافظي ميگوييم به سلامت! خوش آمدي! حضرت ميفرمايند: اي ماه رمضان خداحافظ و به سلامت! همانگونه كه تو بر ما با بركات فراوان و سلامتي فرود آمدي و ناپاكي هاي گناه را از ما زدودي و ما را از خطاها شست و شو دادي!
خداحافظ ای ماه دوری از زشتیها
«السَّلامُ عَلَيْک مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ قَلَّتْ فِيهِ الذُّنُوبُ» خداحافظ ای همراه من که تا بودی، دل من رقیق بود و از آن سر سختی هايش، بیرون آمده بود.
من در اين ماه لطیف شده بودم و به سراغ خدا مي رفتم، « قَلَّتْ فِيهِ الذُّنُوبُ »، وقتی كه تو آمدی، گناهانم کم شد. «السَّلامُ عَلَيْک مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَی الشَّيْطَانِ وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سَبِيلَ الإِحْسَانِ» خداحافظ اي یاوری که كمک كردي تا من بر شیطان غلبه کنم و ای همراهی که راه های نیکی را بر من آسان کردی.
خدا حافظ ای ماه ازادی از دوزخ
«السَّلامُ عَلَيْک مَا أَكْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِيک وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَی حُرْمَتَهُ بِک» خداحافظ ای ماهی که تعداد آزادشده گان از آتش جهنم در تو زیاد شد. اين اشاره به همان روايتی است که خداوند در هر شب، به هنگام افطار هزار، هزار کس را از آتش جهنم نجات میداد؛
در شبهای جمعه هر یک ساعت، اينطور مي كرد و در شب آخر ماه رمضان به مقدار تمام كساني كه در كلّ اين ماه از آتش نجات داده است را نجات میدهد.
«السَّلامُ عَلَيْک مَا كَانَ أَمْحَاک لِلذُّنُوبِ وَ أَسْتَرَک لأَنْوَاعِ الْعُيُوبِ» خداحافظ ای ماهی که گناهان را پاک کردی و محو نمودی و همه عيبها را، هر چه كه بود، پوشاندی.
« السَّلَامُ عَلَيْک مَا كَانَ أَطْوَلَک عَلَی الْمُجْرِمِينَ وَ أَهْيَبَک فِي صُدُورِ الْمُؤْمِنِينَ» خداحافظ اي ماه! چه قدر براي گناهكاران طولاني بودي و چه قدر براي مؤمنين عظمت داشتي!
خداحافظ ای ماه مبارک! خدا حافظ شب قدر!
«السَّلامُ عَلَيْک وَ عَلَی لَيْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِي هِيَ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» خداحافظ و درود بر تو و شب قدر كه از هزار ماه برتر است.
«السَّلامُ عَلَيْكَ مَا كَانَ أَحْرَصَنَا بِالأَمْسِ عَلَيْک وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَيْک.» خداحافظ كه تا بودي، مشتاق آن بوديم كه بيشتر بماني و اكنون كه ميروي، دلهايمان براي ديدار دوبارهات پَر ميكشد.
«السَّلامُ عَلَيْک وَ عَلَی فَضْلِک الَّذِي حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَی مَاضٍ مِنْ بَرَكَاتِک سُلِبْنَاهُ» خداحافظ و درود بر تو و درود بر فضل و كرمت كه از آن محروم گشتيم و بركات گذشته ات را از كف داديم.
«اللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِي شَرَّفْتَنَا بِهِ» خداوندا ما «اهلِ» اين ماه بوديم و تو ما را به آن شرافت بخشيدي و با آن، بر سر ما منّت گذاشتي! ...
در وقتی که آفتاب غروب کرد غسل کند.
آنگاه بیرون رو سیّد بن طاووس و محمّد بن مشهدی گفتهاند:وقتی که اینگونه اعمال را انجام دادی، همانند کسی هستی که خدا را در عرش زیارت کرده باشد.
يا دآئِمَ الفَضلِ عَلَي البَرِيهِ يا بَاسِطَ اليدَينِ بِالعَطِيهِ يا صَاحِبَ المَوَاهِبِ السَّنِيهِ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيرِ الوَرَي سَجِيهً وَاغفِلَنَا يا ذَاالعُلَي فِي هَذِهِ العَشِيهِ .
اعمال روز عید فطر
پس از نماز صبح و نماز عيد، تكبيراتی كه در شب عيد پس از نماز فريضه می خواندى، بخوان.
« اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ لا إِلهَ إِلا اللَّهُ* وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهُ الْحَمْدُ الْحَمْدُ للَّهِ* عَلَی مَا هَدَانَا وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَی مَا أَوْلانَا»
دعای امام زمان (عج) بعد از نماز
اَللهُمَّ إنّی تَوَجَّهْتُ إلیک بِمُحَمَّدٍ أمامی وَ عَلی مِنْ خَلفی وَ عَنْ یمینی وَ أئِمَّتی عَنْ یساری. أسْتَتِرُ بِهِمْ مِنْ عَذابِک وَ أتَقَرَّبُ إلیک زُلفی لاأجِدُ أحَداً أقْرَبَ إلیک مِنْهُمْ، فَهُمْ أئِمَّتی فَآمِنْ بِهِمْ خَوْفی مِنْ عِقابِک وَ سَخَطِک وَ أدْخِلنی بِرَحْمَتِکفی عِبادِک الصّالحینَ.
أصْبَحْتُ بِاللهِ مُؤْمِناً مُخْلصاً عَلی دینِ مُحَمَّدٍ وَ سُنَّتِهِ وَ عَلی دینِ عَلی وَ سُنَّتِهِ وَ عَلی دینِ الأوْصِیاءِ وَ سُنَّتِهِمْ، آمَنْتُ بِسِرِّهِمْ وَ عَلانِیتِهِمْ، وَ أرْغَبُ إلی اللهِ تَعالی فیما رَغِبَ فیهِ إلیهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلی وَ الأوْصیاءُ وَ أعوذُ بِاللهِ مِنَ شَرِّ مَا اسْتَعاذوا مِنْهُ، وَ لا حَوْل وَ لا قُوَّةَ إلا بِاللهِ وَ لا عِزَّةَ وَ لا مَنْعَةَ وَ لا سُلطانَ إلا للهِِ الواحِدِ القَهّارِ العَزیزِ الجَبّارِ المُتَکبِّرِ، تَوَکلتُ عَلی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنَّ اللهَ بالغُ أمْرِهِ.
اَللهُمَّ إنّی أُریدُک فَأرِدْنی وَ أطْلبُ ما عِنْدَک فَیسِّرْهُ لی وَ اقْضِ لی حَوائِجی، فَإنَّک قُلتَ فی کتابِک وَ قَوْلک الحَقُّ: »شَهْرُ رَمَضانَ الذی أُنْزِل فیهِ القُرْآنُ، هُدًی للنّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الهُدی وَ الفُرْقانِ«،
فَعَظَّمْتَ حُرْمَةَ شَهْرِ رَمَضانَ بِما أنْزَلتَ فیهِ مِنَ القُرْآنِ وَ خَصَّصْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ بِتَصْییرِک فیهِ لیلةَ القَدْرِ، فَقُلتَ: «لیلةُ القَدْرِ خَیرٌ مِنْ ألفِ شَهْرٍ × تَنَزَّل المَلائِکةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کل أمْرٍ × سَلامٌ هِی حَتّی مَطْلعِ الفَجْر».
اَللهُمَّ وَ هذِهِ أیامُ شَهْرِ رَمَضانَ قَدِ انْقَضَتْ، وَ لیالیهِ قَدْ تَصَرَّمَتْ وَ قَدْ صِرْتُ مِنْهُ یا إلهی إلی ما أنْتَ أعْلمُ بِهِ مِنّی وَ أحْصی لعَدَدِهِ مِنْ عَدَدی، فَأسْأ لک یا إلهی بِما سَأ لک بِهِ عِبادُک الصّالحُونَ أنْ تُصَلی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ وَ أهْل بَیتِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تَتَقَبَّل مِنّی کل ما تَقَرَّبْتُ بِهِ إلیک وَ تَتَفَضَّل عَلی بِتَضْعیفِ عَمَلی وَ قَبول تَقَرُّبی وَ قُرُباتی وَ اسْتِجابَةِ دُعائی وَ هَبْ لی مِنْک عِتْقَ رَقَبَتی مِنَ النّارِ وَ مُنَّ عَلی بِالفَوْزِ بِالجَنَّةِ وَ الأمْنِ یوْمَ الخَوْفِ مِنْ کل فَزَعٍ وَ مِنْ کل هَوْل أعْدَدْتَهُ لیوْمِ القِیامَةِ.
أعوذُ بِحُرْمَةِ وَجْهِک الکریمِ وَ بِحُرْمَةِ نَبیک وَ حُرْمَةِ الصّالحینَ أنْ ینْصَرِمَ هذَا الیوْمُ وَ لک قِبَلی تَبِعَةٌ تُریدُ أنْ تُؤاخِذَنی بِها، أوْ ذَ نْبٌ تُریدُ أنْ تُقایسَنی بِهِ وَ تُشْقِینی وَ تَفْضَحَنی بِهِ أوْ خَطیئَةٌ تُریدُ أنْ تُقایسَنی بِها وَ تَقْتَصَّها مِنّی لمْ تَغْفِرْها لی، وَ أسْأ لک بِحُرْمَةِ وَجْهِک الکریمِ الفَعّال لما یریدُ الذی یقول للشَّیءِ: کنْ، فَیکونُ، لا إلهَ إلا هُوَ.
اَللهُمَّ إنّی أسْأ لک بِلا إلهَ إلا أنْتَ إنْ کنْتَ رَضیتَ عَنّی فی هذَا الشَّهْرِ أنْ تَزیدَنی فیما بَقِی مِنْ عُمْری رِضًی، فَإنْ کنْتَ لمْ تَرْضَ عَنّی فی هذَا الشَّهْرِ فَمِنَ الآنِ فَارْضَ عَنِّی، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ. وَ اجْعَلنی فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی هذَا المَجْلسِ مِنْ عُتَقائِک مِنَ النّارِ وَ طُلقائِک مِنْ جَهَنَّمَ وَ سُعَداءِ خَلقِک، بِمَغْفِرَتِک وَ رَحْمَتِک یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَللهُمَّ إنّی أسْأ لک بِحُرْمَةِ وَجْهِک الکریمِ أنْ تَجْعَل شَهْری هذا خَیرَ شَهْرِ رَمَضانَ عَبَدْتُک فیهِ وَ صُمْتُهُ لک وَ تَقَرَّبْتُ بِهِ إلیک مُنْذُ أسْکنْتَنی فیهِ أعْظَمَهُ أجْراً وَ أ تَمَّهُ نِعْمَةً وَ أعَمَّهُ عافِیةً وَ أوْسَعَهُ رِزْقاً وَ أفْضَلهُ عِتْقاً مِنَ النّارِ وَ أوْجَبَهُ رَحْمَةً وَ أعْظَمَهُ مَغْفِرَةً وَ أکمَلهُ رِضْواناً وَ أقْرَبَهُ إلی ما تُحِبُّ وَ تَرْضی.
اَللهُمَّ لاتَجْعَلهُ آخِرَ شَهْرِ رَمَضانَ صُمْتُهُ لک وَ ارْزُقْنِی العَوْدَ ثُمَّ العَوْدَ حَتّی تَرْضی وَ بَعْدَ الرِّضا وَ حَتّی تُخْرِجَنی مِنَ الدُّنْیا سالماً وَ أنْتَ عَنّی راضٍ وَ أ نَا لک مَرْضی.
اَللهُمَّ اجْعَل فیما تَقْضی وَ تُقَدِّرُ مِنَ الأمْرِ المَحْتومِ الذی لایرَدُّ وَ لا یبَدَّل أنْ تَجْعَلنی مِمَّنْ تُثیبُ وَ تُسَمّی وَ تَقْضی لهُ وَ تَزیدُ وَ تُحِبُّ لهُ وَ تَرْضی وَ أنْ تَکتُبَنی مِنْ حُجّاجِ بَیتِک الحَرامِ فی هذَا العامِ وَ فی کل عامٍ المَبْرورِ حَجُّهُمُ المَشْکورِ سَعْیهُمُ المَغْفورِ ذُنوبُهُمُ، المُتَقَبَّل عَنْهُمْ مَناسِکهُمُ، المُعافینَ عَلی أسْفارِهِمُ، المُقْبِلینَ عَلی نُسُکهِمُ، المَحْفوظینَ فی أنْفُسِهِمْ وَ أمْوالهِمْ وَ ذَراریهِمْ وَ کل ما أنْعَمْتَ بِهِ عَلیهِمْ.
اَللهُمَّ اقْلبْنی مِنْ مَجْلسی هذا، فی شَهْری هذا، فی یوْمی هذا، فی ساعَتی هذِهِ مُفْلحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لی مَغْفوراً ذَ نْبی مُعافًی مِنَ النّارِ وَ مُعْتَقاً مِنها عِتْقاً لا رِقَّ بَعْدَهُ أبَداً وَ لا رَهْبَةَ یا رَبَّ الأرْبابِ.
اَللهُمَّ إنّی أسْأ لک أنْ تَجْعَل فیما شِئْتَ وَ أرَدْتَ وَ قَضَیتَ وَ قَدَّرْتَ وَ حَتَمْتَ وَ أنْفَذْتَ أنْ تُطیل عُمْری وَ أنْ تُنْسِئَنی فی أجَلی وَ أنْ تُقَوِّی ضَعْفی وَ أنْ تُغْنِی فَقْری وَ أنْ تَجْبُرَ فاقَتی وَ أنْ تَرْحَمَ مَسْکنَتی وَ أنْ تُعِزَّ ذُلی وَ أنْ تَرْفَعَ ضَعَتی وَ أنْ تُغْنِی عائِلتی وَ أنْ تُؤْ نِسَ وَحْشَتی وَ أنْ تُکثِرَ قِلتی وَ أنْ تُدِرَّ رِزْقی فی عافِیةٍ وَ یسْرٍ وَ خَفْضٍ وَ أنْ تَکفِینی ما أهَمَّنی مِنْ أمْرِ دُنْیای وَ آخِرَتی وَ لاتَکلنی إلی نَفْسی فَأعْجِزَ عَنْها وَ لا إلی النّاسِ فَیرْفَضونی، وَ أنْ تُعافِینی فی دینی وَ بَدَنی وَ جَسَدی وَ روحی وَ وُلدی وَ أهْلی وَ أهْل مَوَدَّتی وَ إخْوانی وَ جیرانی مِنَ المُؤْمِنینَ وَ المُؤْمِناتِ وَ المُسْلمینَ وَ المُسْلماتِ الأحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الأمْواتِ وَ أنْ تَمُنَّ عَلی بِالأمْنِ وَ الإْیمانِ ما أبْقَیتَنی، فإنَّک وَلیی و مَوْلای وَ ثِقَتی وَ رَجائی وَ مَعْدِنُ مَسْأ لتی وَ مَوْضِعُ شَکوای وَ مُنْتَهی رَغْبَتی، فَلاتُخَیبُنی فی رَجائی یا سَیدی وَ مَوْلای وَ لاتُبْطِل طَمَعی وَ رَجائیفَقَدّْ تَوَجَّهْتُ إلیک بِمُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ وَ قَدَّمْتُهُمْ إلیک أمامی وَ أمامَ حاجَتی وَ طَلبَتی وَ تَضَرُّعی وَ مَسْأ لتی، وَ اجْعَلنی بِهِمْ وَجیهاً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ المُقَرَّبینَ، فَإنَّک مَنَنْتَ عَلی بِمَعْرِفَتِهِمْ فَاخْتِمْ لی بِهِمُ السَّعادَةَ، إنَّک عَلی کل شَیءٍ قَدیرٌ.
کنار گذاشتن زکات فطره
زكات فطره را پيش از نماز عيد به تفصيلی كه در كتب فقهيُه است کنار بگذارد يعني از مال خود بيرون کند .
مقدار فطریه به ازاي هر نفر، يک صاع ( حدود سه کيلو و نيم ) است.
زكات فطره، واجب مؤكّد است و شرط قبولی روزه ي ماه رمضان و سبب حفظ تا سال ديگر است. حق تعالی در اين آيه شريفه: «قد افلح من تزكی و ذكر اسم ربه فصلّی» زكات را مقدّم بر نماز ذكر فرموده.
غسل و دعای ان
بهتر آن است كه اگر ممكن شود از نهر غسل كند و وقت آن بعد از طلوع فجر است تا زمان به جا آوردن نماز عيد.
سفارش شده كه غسل را در زير سقفی بكند
چون خواستی غسل كنی بگو :
اللَّهُمَّ إِيمَانا بِک وَ تَصْدِيقا بِكِتَابِک وَ اتِّبَاعَ سُنَّةِ نَبِيِّک مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
خدايا تنها براى ايمان به تو، و تصديق به كتاب تو، و پيروى از روش پيامبر تو محمّد درود خدا بر او و خاندانش باد
آنگاه«بسم اللّه»بگو و غسل را بجاى آر،و هنگامی كه از غسل فارغ شدى بگو:
اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ كَفَّارَةً لِذُنُوبِي وَ طَهِّرْ دِينِي اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّي الدَّنَسَ .
خداى اين غسل را كفاره گناهانم قرار ده، و دينم را پاک كن، خدايا هر آلودگی را از من برطرف فرما.
پوشیدن لباس نیکو
پوشیدن جامه نیکو و بکار بردن بوى خوش و رفتن به صحرا در غیر مکه براى نماز کردن در زیر آسمان .
افطار کردن پیش از نماز
پیش از نماز عید در اول روز افطار کنی و بهتر آنست که به خرما یا به شیرینی باشد و شیخ مفید فرموده : مستحب است تناول کردن مقدار کمی از تربت سید الشهداء } که شفاء است از براى هر دردى .
خواندن دعای اللَّهُمَّ مَنْ تَهَيَّأَ فِي هَذَا الْيَوْم
چون براى رفتن به نماز عيد آماده شدى، بيرون نرو مگر پس از طلوع آفتاب، و بخوان دعاهايی را كه سيّد ابن طاووس در كتاب«اقبال» نقل كرده از جمله ابو حمزه ثمالی از امام باقر } روايت كرده كه هنگامی كه براى نماز عيد فطر و قربان و جمعه آماده بيرون رفتن شدى، اين دعا را بخوان:
اللَّهُمَّ مَنْ تَهَيَّأَ فِي هَذَا الْيَوْمِ أَوْ تَعَبَّأَ أَوْ أَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ لِوِفَادَةٍ إِلَی مَخْلُوقٍ رَجَاءَ رِفْدِهِ وَ نَوَافِلِهِ وَ فَوَاضِلِهِ وَ عَطَايَاهُ فَإِنَّ إِلَيْک يَا سَيِّدِي تَهْيِئَتِي وَ تَعْبِئَتِي وَ إِعْدَادِي وَ اسْتِعْدَادِي رَجَاءَ رِفْدِک وَ جَوَائِزِک وَ نَوَافِلِک وَ فَوَاضِلِک وَ فَضَائِلِک وَ عَطَايَاک وَ قَدْ غَدَوْتُ إِلَی عِيدٍ مِنْ أَعْيَادِ أُمَّةِ نَبِيِّک مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَی آلِهِ وَ لَمْ أَفِدْ إِلَيْک الْيَوْمَ بِعَمَلٍ صَالِحٍ أَثِقُ بِهِ قَدَّمْتُهُ وَ لا تَوَجَّهْتُ بِمَخْلُوقٍ أَمَّلْتُهُ وَ لَكِنْ أَتَيْتُک خَاضِعا مُقِرّا بِذُنُوبِي وَ إِسَاءَتِي إِلَی نَفْسِي فَيَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ اغْفِرْ لِيَ الْعَظِيمَ مِنْ ذُنُوبِي فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ إِلا أَنْتَ يَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
خدايا هركس در اين روز آماده شد يا نيت كرد،يا مهيّا و مستعد شد،براى ورود به درگاه يكی از بندگانت به اميد جايزه ها و صله ها و بهره ها و عطاها،ولی اى آقاى من آماده شدن و قصد كردن و مهيا و مستعد شدن من تنها به جانب توست به اميد جايزه ها و صله ها و بهره ها و عطاهايت،اينک صبح كردم در عيدى از اعياد امت پيامبرت محمّد(درود خدا بر او و خاندانش)، درحالیكه به عمل صالحی كه به آن اطمينان كنم،و آن را پيش آورده باشم بر تو وارد نشدم،و به مخلوقى كه آرزومندش باشم رو نكردم،بلكه در حال فروتنی تنها به جانب تو آمدهام به گناه و بدى نسبت به خويش اعتراف دارم،پس اى بزرگ،اى بزرگ،اى بزرگ،گناهان بزرگم را بيامرز،كه گناهان بزرگ را جز تو نيامرزد،اى كه معبودى جز تو نيست،اى مهربانترين مهربانان.
خواندن نماز عید فطر
دو رکعت است در رکعت اول حمد و سوره اعلی بخواند و بعد از قرائت پنج تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیرى این قنوت را بخواند :
« اللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِیاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلَ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُک بِحَقِّ هَذَا الْیوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِینَ عِیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ مَزِیداً أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی كُلِّ خَیرٍ أَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک خَیرَ مَا سَأَلَک مِنْهُ عِبَادُک الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِک فِیهِ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُک الصَّالِحُونَ »
پس تکبیر ششم بگوید و به رکوع رود و بعد از رکوع و سجود برخیزد به رکعت دوم و بعد از حمد سوره و الشمس بخواند پس چهار تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیرى آن قنوت را بخواند و چون فارغ شد تکبیر پنجم گوید و به رکوع رود پس نماز را تمام کند و بعد از سلام تسبیح زهرا { بفرستد و بعد از نماز عید دعاهاى بسیار وارد شده است و شاید بهترین آنها دعاى چهل و ششم صحیفه کامله باشد . و مستحب است که نماز عید در زیر آسمان و بر روى زمین بدون فرش و بوریا واقع شود و آنکه برگردد از مصلی از غیر آن راهی که رفته بود و دعا کند از براى برادران دینی خود به قبولى اعمال .
زیارت امام حسین (ع)
ابن قولویه از حضرت صادق } روایت کرده که هرکه زیارت کند قبر امام حسین } را در ماه رمضان و بمیرد در راه زیارت از براى او عرض و حسابى نخواهد بود و به او بگویند که داخل بهشت شو بدون خوف و بیم و امّا الفاظی که زیارت کرده می شود حضرت امام حسین } به آن در لیله قدر پس چنان است که شیخ مفید و محمّد بن المشهدى و ابن طاوس و شهید رحمهم الله در کتب مزار ذکر نموده اند و آن زیارت را مختصّ به این شب و عیدَین یعنی روز عید فطر و قربان قرار داده اند و شیخ محمّد بن المشهدى به اسناد معتبر خود آن را از حضرت صادق } روایت کرده و گفته که آن حضرت فرمودند وقتی که اراده کردى زیارت کنى ابی عبدالله الحسین } را پس برو به مشهد آن حضرت بعد از آنکه غُسل کرده باشى و پوشیده باشی پاکیزه ترین جامه هاى خود را پس چون ایستادى نزد قبر آن حضرت پس روى خود را به جانب آن حضرت کن و قبله را میان دو کتف خود قرار دِه و بگو:
اَلسَّلامُ عَلیک یا بْنَ رَسُول اللهِ اَلسَّلامُ عَلیک یا بْنَ اَمیرِ المُؤْمِنینَ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند امیرمؤ منان
اَلسَّلامُ عَلیک یا بْنَ الصِّدیقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمَةَ سَیدَةِ نِسآءِ العالمینَ
سلام بر تو اى فرزند صدیقه طاهره حضرت فاطمه بانوى زنان جهانیان
اَلسَّلامُ عَلیک یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّک
سلام بر تو اى مولاى من اى اباعبدالله و رحمت خدا و برکاتش گواهی دهم که تو
قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَآتَیتَ الزَّکو ةَ وَاَمَرْتَ بِالمَعْروُفِ وَنَهَیتَ عَنِ
برپاداشتی نماز را و بدادى زکوة را و امر کردى به معروف (کار نیک ) و نهی کردى از
المُنْکرِ وَتَلوْتَ الکتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَجاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ
منکر (کار زشت ) و خواندى قرآن را آنطور که باید و جهاد کردى در راه خدا چنانچه شاید
وَصَبَرْتَ عَلی الاَْذى فى جَنْبِهِ مُحْتَسِباً حَتّی اَتیک الیقینُ اَشْهَدُ اَنَّ
و شکیبایی کردى بر آزار (دشمنانت ) درباره خدا پاداش جویانه تا مرگ بسراغت آمد گواهی دهم که براستی
الذینَ خالفُوک وَحارَبُوک وَالذینَ خَذَلوک وَالذینَ قَتَلوک مَلعُونُونَ
آنان که که با تو مخالفت کرده و جنگ کردند و آنان که دست از یاریت کشیدند و نیز کسانی که تو را کشتند ملعونند
عَلی لسانِ النَّبِی الاُْمِّی وَقَدْ خابَ مَنِ افْتَرى لعَنَ اللهُ الظّالمینَ لکمْ
بر زبان پیامبر امی (درس نخوانده ) و زیانکار است کسی که دروغ بندد، خدا لعنت کند ستم کنندگان شما را
مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ وَضاعَفَ عَلیهِمُ العَذابَ الاَْلیمَ اَتَیتُک یا
از اولین و آخرین و چند برابر کند بر ایشان عذاب دردناکش را آمده ام بدربارت اى
مَوْلاىَ یا بْنَ رَسُول اللهِ زائِراً عارِفاً بِحَقِّک مُوالیاً لاَِوْلیآئِک مُعادِیاً
مولاى من اى فرزند رسول خدا براى زیارت ، شناساى به حق تو و دوستدار دوستانت و دشمن
لاَِعْدآئِک مُسْتَبْصِراً بِالهُدَى الذى اَنْتَ عَلیهِ عارِفاً بِضَلالةِ مَنْ
دشمنانت و بینا بر آن هدایتی که تو بر آن بودى و شناساى به گمراهی آن کس که با تو
خالفَک فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّک
مخالفت کرد پس شفاعت کن براى من نزد پروردگارت
پس بچسبان خود را بر قبر و روى خود را بر آن گذار پس می روى به جانب سَرِ مقدّس و می گوئی :
اَلسَّلامُ عَلیک یا حُجَّةَ اللهِ فی
سلام بر تو اى حجت خدا در روى
اَرْضِهِ وَسَمآئِهِ صَلی اللهُ عَلی روُحِک الطَّیبِ وَجَسَدِک الطّاهِرِ
زمین و آسمان او درود خدا بر روان پاک و پیکر پاکیزه ات
وَعَلیک السَّلامُ یا مَوْلاىَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ
و بر تو باد سلام اى مولاى من و رحمت خدا و برکاتش
پس بچسبان خود را به قبر و ببوس آنرا و بگذار صورت خود را بر آن و بگرد به جانب سر پس دو رکعت نماز زیارت گذار و نماز کن بعد از آن دو رکعت آنچه میسّر شود تو را پس از آن برو بسمت پا و زیارت کن علی بن الحسین } را و بگو:
اَلسَّلامُ عَلیک یا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَرَحْمَةُ اللهِ
سلام بر تو اى مولاى من و اى فرزند مولاى من ، و رحمت خدا
وَبَرَکاتُهُ لعَنَ اللهُ مَنْ ظَلمَک وَلعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلک وَضاعَفَ عَلیهِمُ
و برکاتش بر تو باد خدا لعنت کند کسی که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند کسی که تو را کشت و چند برابر کند بر ایشان
العَذابَ الاَْلیمَ
عذاب دردناکش را
و دعا کن به آنچه مى خواهی پس زیارت کن شهدا را در حالیکه میل کنی از سمت پا بطرف قبله پس بگو:
اَلسَّلامُ عَلیکمْ اَیهَا الصِّدّیقُونَ اَلسَّلامُ
سلام بر شما اى راستگویان راستی پیشه سلام
عَلیکمْ اَیهَا الشُّهَدآءُ الصّابِرُونَ اَشْهَدُ اَنَّکمْ جاهَدْتُمْ فى سَبیل اللهِ
بر شما اى شهیدان شکیبا گواهی دهم که براستی شما جهاد کردید در راه خدا
وَصَبَرْتُمْ عَلى الاَْذى فى جَنْبِ اللهِ وَنَصَحْتُمْ للهِ وَلرَسُولهِ حَتّى
و شکیبایی کردید در برابر آزارها درباره خدا وخیرخواهی کردید براى خدا و رسولش تا اینکه
اَتیکمُ الیقینُ اَشْهَدُ اَنَّکمْ اَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّکمْ تُرْزَقُونَ فَجَزاکمُ اللهُ عَنِ
مرگ به سراغتان آمد گواهی دهم که براستی شما زنده اید که در نزد پروردگارتان روزى می خورید پس پاداشتان دهد خداوند
الاِْسْلامِ وَاَهْلهِ اَفْضَل جَزآءِ المُحْسِنینَ وَجَمَعَ بَینَنا وَبَینَکمْ فى
از طرف اسلام و مسلمانان بهترین پاداشی که دهد به نیکوکاران و گردآورد خدا میان ما و شما در
مَحَل النَّعیمِ
جایگاه نعمت ابدى
پس می روى به زیارت عبّاس بن امیرالمؤ منین } همین که رسیدى آنجا و ایستادى نزد آن جناب بگو:
اَلسَّلامُ عَلیک یابْنَ اَمیرِ المُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اى فرزند امیرمؤ منان سلام
عَلیک اَیهَا العَبْدُ الصّالحُ المُطیعُ للهِ وَلرَسُولهِ اَشْهَدُ اَنَّک قَدْ جاهَدْتَ
بر تو اى بنده شایسته فرمانبر خدا و رسولش گواهی دهم که تو براستی جهاد کردى
وَنَصَحْتَ وَصَبَرْتَ حَتّى اَتیک الیقینُ لعَنَ اللهُ الظّالمینَ لکمْ مِنَ
و خیرخواهی نمودى و شکیبایی کردى تا مرگ بسراغت آمد خدا لعنت کند ستم کنندگان شما را از
الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ وَاَلحَقَهُمْ بِدَرْک الجَحیمِ
اوّلین و آخرین و بفرستد آنها را به قعر دوزخ
پس نماز تطوّع کند در مسجد آن جناب هرچه خواهد و بیرون رود.
خواندن دعای ندبه
بخواند دعاى ندبه را که بعد از این بیاید انشاء الله تعالی . و سید بن طاووس فرموده : که چون از دعا فارغ شود بسجده رود و بگوید :
"اعوذ بک من نار حرها لا یطفی و جدیدها لا یبلی و عطشانها لا یروى . "
پس بگذارد گونه راست را و بگوید : "الهی لا تقلب وجهی فی النار بعد سجودى و تعفیرى لک بغیر من منی علیک بل لک المن علی . "
پس بگذارد گونه چپ را بگوید : "ارحم من اساء و اقترف و استکان و اعترف . "
پس برگردد بحالت سجده و بگوید : "ان کنت بئس العبد فانت نعم الرب عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک یا کریم . "
پس بگوید "العفو العفو "صد مرتبه . آنگاه سید فرموده : "و لا تقطع یومک هذا باللعب و الاهمال و انت لا تعلم ا مردود ام مقبول الاعمال فان رجوت القبول فقابل ذلک بالشکر الجمیل و ان خفت الرد فکن اسیر الحزن الطویل . "ِ
منبع: نرم افزار شهر خدا
همزمان با شهادت امام جعفر صادق (ع) بنیاد علمی فرهنگی کوثر برگزار می کند:
مسابقه فرهنگی حکمت بنیاد علمی فرهنگی کوثر
بخش های مسابقه :
1-وبلاگ نویسی
2-مقاله نویسی
3-مسابقه پیامکی
مسابقه وبلاگ نویسی ومقاله نویسی
ارائه کلیه مقالات وبلاگ های فرهنگی با عناوین زیر:
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفرى ( شيعه ) در روز
17ربيع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود .
پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه"دختر قاسم بن محمد بن
ابى بكر مىباشد.
كنيه آن حضرت : "ابو عبدالله"و لقبش "صادق"است . حضرت صادق تا سن
12 سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيت اوليه او تحت نظر
آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشهچينى كرده
است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد
باقر ( ع ) زندگى كرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در
خدمت جد و پدر بزرگوار خود كه هر يك از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند
، و از مبدأ فيض كسب نور مىنمودند گذرانيد .
بنابراين صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى كه هر امامى آن را دار
مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد كه آن حضرت با
استعداد ذاتى و شم علمى و ذكاوت بسيار ، به حد كمال علم و ادب رسيد و
در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد .
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود كه در اين
مدت "مكتب جعفرى"را پايهريزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن
شريعت محمدى ( ص ) گرديد .
زندگى پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى
اميه ( هشام بن عبدالملك - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن
وليد - مروان حمار ) كه هر يك به نحوى موجب تألم و تأثر و كدورت روح
بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم مىكردهاند ، و دو نفر از خلفاى عباسى (
سفاح و منصور ) نيز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب كردند و
نشان دادند كه در بيداد و ستم بر امويان پيشى گرفتهاند ، چنانكه امام
صادق ( ع ) در 10 سال آخر عمر شريفش در ناامنى و ناراحتى بيشترى بسر
مىبرد .
عصر امام صادق ( ع ) يكى از طوفانىترين ادوار تاريخ اسلام است كه از
يك سواغتشاشها و انقلابهاى پياپى گروههاى مختلف ، بويژه از طرف
خونخواهان امام حسين ( ع ) رخ مىداد ، كه انقلاب "ابو سلمه"در كوفه
و "ابو مسلم"در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است . و همين
انقلاب سرانجام حكومت شوم بنى اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم
و بيدادشان رها ساخت . ليكن سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ،
بناحق از انقلاب بهره گرفته و حكومت و خلافت را تصاحب كردند . دوره
انتقال حكومت هزار ماهه بنى اميه به بنى عباس طوفانىترين و پر هرج و
مرج ترين دورانى بود كه زندگى امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود .
و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مكتبها و ايدئولوژيها و عصر تضاد
افكار فلسفى و كلامى مختلف بود ، كه از برخورد ملتهاى اسلام با مردم
كشورهاى فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامى با دنياى خارج ، به وجود
آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانى براى فهميدن و پژوهش پديد آورده
بود .
عصرى كه كوچكترين كم كارى يا عدم بيدارى و تحرك پاسدار راستين اسلام
، يعنى امام ( ع ) ، موجب نابودى دين و پوسيدگى تعليمات حياتبخش
اسلام ، هم از درون و هم از بيرون مىشد .
اينجا بود كه امام ( ع ) دشوارى فراوان در پيش و مسؤوليت عظيم بر دوش
داشت . پيشواى ششم در گير و دار چنين بحرانى مىبايست از يك سو به فكر
نجات افكار توده مسلمان از الحاد و بىدينى و كفر و نيز مانع انحراف
اصول و معارف اسلامى از مسير راستين باشد ، و از توجيهات غلط و وارونه
دستورات دين به وسيله خلفاى وقت جلوگيرى كند .
علاوه بر اين ، با نقشهاى دقيق و ماهرانه ، شيعه را از اضمحلال و
نابودى برهاند ، شيعهاى كه در خفقان و شكنجه حكومت پيشين ، آخرين
رمقها را مىگذراند ، و آخرين نفرات خويش را قربانى مىداد ، و رجال و
مردان با ارزش شيعه يا مخفى بودند ، و يا در كر و فر و زرق و برق حكومت
غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند ، حكومت جديد هم
در كشتار و بىعدالتى دست كمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقانآور و
ناگوار و خطرناك بود كه همگى ياران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار
مىداد ، چنانكه زبدههايشان جزو ليست سياه مرگ بودند .
"جابر جعفى"يكى از ياران ويژه امام است كه از طرف آن حضرت براى
انجام دادن امرى به سوى كوفه مىرفت . در بين راه قاصد تيز پاى امام
به او رسيد و گفت : امام ( ع ) مىگويد : خودت را به ديوانگى بزن ،
همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاكم كوفه كه فرمان محرمانه ترور
را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگى منصرف شد .
جابر جعفى كه از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نيز مىباشد مىگويد : امام
باقر ( ع ) هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت كه به كسى نگفتم و
نخواهم گفت ...
او روزى به حضرت عرض كرد مطالبى از اسرار به من گفتهاى كه سينهام
تاب تحمل آن را ندارد و محرمى ندارم تا به او بگويم و نزديك است
ديوانه شوم .
امام فرمود : به كوه و صحرا برو و چاهى بكن و سر در دهانه چاه بگذار و
در خلوت چاه بگو : حدثنى محمد بن على بكذا وكذا ... ، ( يعنى امام باقر
( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، يا روايت كرد ) .
آرى ، شيعه مىرفت كه نابود شود ، يعنى اسلام راستين به رنگ خلفا
درآيد ، و به صورت اسلام بنى اميهاى يا بنى عباسى خودنمايى كند .
در چنين شرايط دشوارى ، امام دامن همت به كمر زد و به احيا و بازسازى
معارف اسلامى پرداخت و مكتب علمى عظيمى به وجود آورد كه محصول و
بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... )
در رشتههاى گوناگون علوم بودند ، و اينان در سراسر كشور پهناور اسلامى
آن روز پخش شدند .
هر يك از اينان از طرفى خود ، بازگوكننده منطق امام كه همان منطق
اسلام است و پاسدار ميراث دينى و علمى و نگهدارنده تشيع راستين بودند ،
و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افكار ضد اسلامى و ويرانگر در ميان
مسلمانان نيز بودند .
تأسيس چنين مكتب فكرى و اين سان نوسازى و احياگرى تعليمات اسلامى ،
سبب شد كه امام صادق ( ع ) به عنوان رئيس مذهب جعفرى ( تشيع ) مشهور
گردد .
ليكن طولى نكشيد كه بنى عباس پس از تحكيم پايههاى حكومت و نفوذ خود ،
همان شيوه ستم و فشار بنى اميه را پيش گرفتند و حتى از آنان هم گوى
سبقت را ربودند. .
امام صادق ( ع ) كه همواره مبارزى نستوه و خستگىناپذير و انقلابيى
بنيادى در ميدان فكر و عمل بوده ، كارى كه امام حسين ( ع ) به صورت
قيام خونين انجام داد ، وى قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مكتب و
انسان سازى انجام داد و جهادى راستين كرد .
اختلافات سياسى بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقههاى
مختلفو ظهور عقايد مادى و نفوذ فلسفه يونان در كشورهاى اسلامى ، موجب
پيدايش يك نهضت علمى گرديد . نهضتى كه پايههاى آن بر حقايق مسلم
استوار بود . چنين نهضتى لازم بود ، تا هم حقايق دينى را از ميان
خرافات و موهومات و احاديث جعلى بيرون كشد و هم در برابر زنديقها و
ماديها با نيروى منطق و قدرت استدلال مقاومت كند و آراى سست آنها را
محكوم سازد . گفتگوهاى علمى و مناظرات آن حضرت با افراد دهرى و مادى
مانند "ابن ابى العوجاء"و "ابو شاكر ديصانى"و حتى "ابن مقفع"معروف
است .
به وجود آمدن چنين نهضت علمى در محيط آشفته و تاريك آن عصر ، كار هر
كسى نبود ، فقط كسى شايسته اين مقام بزرگ بود كه مأموريت الهى داشته
باشد و از جانب خداوند پشتيبانى شود ، تا بتواند به نيروى الهام و پاكى
نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غيب ارتباط دهد ، حقايق علمى را از درياى
بيكران علم الهى به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقيقت
قرار دهد .
تنها وجود گرامى حضرت صادق ( ع ) مىتوانست چنين مقامى داشته باشد ،
تنها امام صادق ( ع ) بود كه با كنارهگيرى از سياست و جنجالهاى سياسى
از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانين و احاديث راستين دين
مبين و تبليغ احكام و تعليم و تربيت مسلمانان كمر همت بر ميان بست .
زمان امام صادق ( ع ) در حقيقت عصر طلايى دانش و ترويج احكام و تربيت
شاگردانى بود كه هر يك مشعل نورانى علم را به گوشه و كنار بردند و در
"خودشناسى"و "خداشناسى"مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدايت
مردم كوشيدند .
در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - كلام و حكمت اسلامى رشد
كرد و فلاسفه و حكماى بزرگى در اسلام پرورش يافتند . همزمان با نهضت
علمى و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق ( ع ) در مدينه ، منصور خليفه
عباسى كه از راه كينه و حسد ، به فكر ايجاد مكتب ديگرى افتاد كه هم
بتواند در برابر مكتب جعفرى استقلال علمى داشته باشد و هم مردم را
سرگرم نمايد و از خوشهچينى از محضر امام ( ع ) بازدارد .
بدين جهت منصور مدرسهاى در محله "كرخ"بغداد تأسيس نمود . منصور در اين
مدرسه از وجود ابو حنيفه در مسائل فقهى استفاده نمود و كتب علمى و
فلسفى را هم دستور داد از هند و يونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نيز مالك
را - كه رئيس فرقه مالكى است - بر مسند فقه نشاند ، ولى اين مكتبها
نتوانستند وظيفه ارشاد خود را چنانكه بايد انجام دهند .
امام صادق ( ع ) مسائل فقهى و علمى و كلامى را كه پراكنده بود ، به
صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زيادى تربيت
فرمود كه باعث گسترش معارف اسلامى در جهان گرديد . دانشگسترى امام (
ع ) در رشتههاى مختلف فقه ، فلسفه و كلام ، علوم طبيعى و ... آغاز شد
. فقه جعفرى همان فقه محمدى يا دستورهاى دينى است كه از سوى خدا به
پيغمبر بزرگوارش از طريق قرآن و وحى رسيده است .
بر خلاف ساير فرقهها كه بر مبناى عقيده و رأى و نظر خود مطالبى را كم
يا
زياد مىكردند ، فقه جعفرى توضيح و بيان همان اصول و فروعى بود كه در
مكتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنيفه رئيس فرقه حنفى درباره
امام صادق ( ع ) گفت : من فقيهتر از جعفرالصادق كسى را نديدهام و
نمىشناسم . فتواى بزرگترين فقيه جهان تسنن شيخ محمد شلتوت رئيس
دانشگاه الازهر مصر كه با كمال صراحت عمل به فقه جعفرى را مانند مذاهب
ديگر اهل سنت جايز دانست - در روزگار ما - خود اعترافى است بر استوارى
فقه جعفرى و حتى برترى آن بر مذاهب ديگر . و اينها نتيجه كار و عمل آن
روز امام صادق ( ع ) است .
در رشته فلسفه و حكمت حضرت صادق ( ع ) هميشه با اصحاب و حتى كسانى
كه از دين و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتى داشته است . نمونهاى از
بيانات امام ( ع ) كه در اثبات وجود خداوند حكيم است ، به يكى از
شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر"فرمود كه در كتابى به نام
"توحيد مفضل"هم اكنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با
طبيب هندى كه موضوع كتاب "اهليلجه"است نيز نكات حكمتآموز بسيارى
دارد كه گوشهاى از درياى بيكران علم امام صادق ( ع ) است . براى
شناسايى استاد معمولا دو راه داريم ، يكى شناختن آثار و كلمات او ، دوم
شناختن شاگردان و تربيتشدگان مكتبش .
كلمات و آثار و احاديث زيادى از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است كه ما
حتى قطرهاى از دريا را نمىتوانيم به دست دهيم مگر "نمى از يمى" . اما
شاگردان آن حضرت هم بيش از چهار هزار بودهاند ، يكى از آنها "جابر بن
حيان"است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشى
مشغول بود كه به وسيله طرفداران بنى اميه به قتل رسيد . جابر بن
حيان پس از قتل پدرش به مدينه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع )
و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردى كرد . جابر يكى از افراد عجيب
روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است .
در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شيمى تأليفات زيادى دارد ، و در
رسالههاى خود همه جا نقل مىكند كه ( جعفر بن محمد ) به من چنين گفت
يا تعليم داد يا حديث كرد . از اكتشافات او اسيد ازتيك ( تيزآب ) و تيزاب
سلطانى و الكل است .
وى چند فلز و شبه فلز را در زمان خود كشف كرد . در دوران "رنسانس اروپا"در حدود 30. رساله از جابر به زبان آلمانى چاپ و ترجمه شده كه در
كتابخانههاى برلين و پاريس ضبط است .
حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئههاى منصور عباسى در سال 148 هجرى مسموم و
در قبرستان بقيع در مدينه مدفون شد . عمر شريفش در اين هنگام 65 سال
بود . از جهت اينكه عمر بيشترى نصيب ايشان شده است به "شيخ الائمه"موسوم است .
حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت .
پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسى
كاظم ( ع ) منتقل گرديد .
ديگر از فرزندان آن حضرت اسمعيل است كه بزرگترين فرزند امام بوده و
پيش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنيا رفته است . طايفه اسماعيليه به
امامت وى قائلند .
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در كليه صفات نيكو و سجاياى
اخلاقى سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) داراى قلبى روشن به نور
الهى و در احسان و انفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود . داراى حكمت
و علم وسيع و نفوذ كلام و قدرت بيان بود .
با كمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع كارهاى خود را شخصا
انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته ، در
مزرعه خود كشاورزى مىكرد و مىفرمود : اگر در اين حال پروردگار خود را
ملاقات كنم خوشوقت خواهم بود ، زيرا به كد يمين و عرق جبين آذوقه و
معيشت خود و خانوادهام را تأمين مىنمايم .
ابن خلكان مىنويسد : امام صادق ( ع ) يكى از ائمه دوازدهگانه مذهب
اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است . از اين جهت به وى صادق
مىگفتند كه هر چه مىگفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن
است كه گفته شود . مالك مىگويد : با حضرت صادق ( ع ) سفرى به حج
رفتم ، چون شترش به محل احرام رسيد ، امام صادق ( ع ) حالش تغيير كرد
، نزديك بود از مركب بيفتد و هر چه مىخواست لبيك بگويد ، صدا در گلويش
گير مىكرد . به او گفتم : اى پسر پيغمبر ، ناچار بايد بگويى لبيك ، در
جوابم فرمود : چگونه جسارت كنم و بگويم لبيك ، مىترسم خداوند در جوابم
بگويد : لا لبيك ولا سعديك .
منبع : سایت شهید اوینی
امام صادق عليه السلام در ماه ربيع الاول سال 83 هجرى در زمان خلافت عبد الملك بن مروان اموى به دنيا آمد،و در ماه شوال يا ماه رجب در سال 148 هجرى در زمان خلافت ابو جعفر منصور عباسى از دنيا رحلت كرد.در زمان يك خليفه با هوش سفاك اموى به دنيا آمد و در زمان يك خليفه مقتدر با هوش سفاك عباسى از دنيا رحلت كرد،و در آن بين شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانى به دودمان ديگر بود.
مادر آن حضرت،همان طورى كه در كافى و بحار و ساير كتب ضبط شده،ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود، لذا از طرف مادر نسب آن حضرت به ابوبكر مىرسيد و چون قاسم بن محمد بن ابى بكر با دختر عموى خود اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ازدواج كرده بود،بنابر اين مادر آن حضرت،هم از طرف پدر نواده ابو بكر است و هم از طرف مادر، و لهذا حضرت صادق مىفرموده:«ولدنى ابو بكر مرتين»يعنى ابو بكر دو بار مرا به دنيا آورد،از دو راه نسب من به ابو بكر مىرسد.
امام صادق عليه السلام شيخ الائمه است،از همه ائمه ديگر عمر بيشترى نصيب ايشان شد،شصت و پنجساله بود كه از دنيا رحلت فرمود.عمر نسبتا طويل آن حضرت و فتورى كه در دستگاه خلافت رخ داد كه امويان و عباسيان سر گرم زد و خورد با يكديگر بودند فرصتى طلايى براى امام به وجود آورد كه بساط افاضه و تعليم را بگستراند و به تعليم و تربيت و تاسيس حوزه علمى عظيمى بپردازد،جمله«قال الصادق»شعار علم حديث گردد،و به نشر و پخش حقايق اسلام موفق گردد.از آن زمان تا زمان ما هر كس از علما و دانشمندان اعم از شيعى مذهب و غيره كه نام آن حضرت را در كتب و آثار خود ذكر كردهاند با ذكر حوزه و مدرسهاى كه آن حضرت تاسيس كرد و شاگردان زيادى كه تربيت كرد و رونقى كه به بازار علم و فرهنگ اسلامى داد توام ذكر كردهاند،همان طورى كه همه به مقام تقوا و معنويت و عبادت آن حضرت نيز اعتراف كردهاند.
شيخ مفيد از علماى شيعه مىگويد آنقدر آثار علمى از آن حضرت نقل شده كه در همه بلاد منتشر شده.از هيچ كدام از علماى اهل بيت آنقدر كه از آن حضرت نقل شد،نقل نشده.اصحاب حديث نام كسانى را كه در خدمت آن حضرت شاگردى كردهاند و از خرمن وجودش خوشه گرفتهاند ضبط كردهاند،چهار هزار نفر بودهاند و در ميان اينها از همه طبقات و صاحبان عقايد و آراء و افكار گوناگون بودهاند.
محمد بن عبد الكريم شهرستانى،از علماى بزرگ اهل تسنن و صاحب كتاب معروف الملل و النحل،درباره آن حضرت مىگويد:«هو ذو علم غزير،و ادب كامل فى الحكمة،و زهد فى الدنيا،و ورع عن الشهوات.»يعنى او،هم داراى علم و حكمت فراوان و هم داراى زهد و ورع و تقواى كامل بود،بعد مىگويد مدتها در مدينه بود،شاگردان و شيعيان خود را تعليم مىكرد،و مدتى هم در عراق اقامت كرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و رياست نشد و سر گرم تعليم و تربيتبود.در آخر كلامش در بيان علت اينكه امام صادق توجهى به جاه و مقام و رياست نداشت اين طور مىگويد:«من غرق فى بحر المعرفة لم يقع فى شط،و من تعلى الى ذروة الحقيقة لم يخف من حط.»يعنى آن كه در درياى معارف غوطهور استبه خشكى ساحل تن در نمىدهد،و كسى كه به قله اعلاى حقيقت رسيده نگران پستى و انحطاط نيست.
كلماتى كه بزرگان اسلامى از هر فرقه و مذهب در تجليل مقام امام صادق صلوات الله عليه گفتهاند زياد است،منظورم نقل آنها نيست،منظورم اشارهاى بود به اينكه هر كس امام صادق عليه السلام را مىشناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسهاى عظيم و پر نفع و ثمر كه آثارش هنوز باقى و زنده است مىشناسد.حوزههاى علميه امروز شيعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.
سخن در اطراف امام صادق سلام الله عليه ميدان وسيعى دارد.در قسمتهاى مختلف مىتوان سخن گفت زيرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهاى مختلف مخصوصا در حكمت عملى و موعظه زياد است و شايسته عنوان كردن است،ثانيا در تاريخ زندگى آن حضرت قضاياى جالب و آموزنده فراوان است.بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالى و پر معنى با دهريين و ارباب اديان و متكلمان فرق ديگر اسلامى و صاحبان آراء و عقايد مختلف،بسيار دارد كه همه قابل استفاده است.گذشته از همه اينها تاريخ معاصر آن حضرت كه با خود آن حضرت يا شاگردان آن حضرت مرتبط استشنيدنى و آموختنى است.
اين بنده امروز عرايض خود را اختصاص مىدهم به مقايسهاى بين سيرت و روشى كه امام صادق عليه السلام در زمان خود انتخاب كرد با سيرت و روشى كه بعضى از اجداد بزرگوار آن حضرت داشتند كه گاهى به ظاهر مخالف يكديگر مىنمايد.رمز و سر اين مطلب را عرض مىكنم و از همين جا يك نكته مهم را استفاده مىكنم كه براى امروز ما و براى هميشه بسيار سودمند است.
ما شيعيان كه به امامت ائمه دوازدهگانه اعتقاد داريم و همه آنها را اوصياء پيغمبر اكرم و مفسر و توضيح دهنده حقايق اسلام مىدانيم و گفتار آنها را گفتار پيغمبر و كردار آنها را كردار پيغمبر و سيرت آنها را سيرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مىدانيم،از امكاناتى در شناختحقايق اسلامى بهرهمنديم كه ديگران محرومند،و چون وفات حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام-كه امام يازدهم است و بعد از ايشان دوره غيبت پيش آمد-در سال 260 واقع شد،از نظر ما شيعيان مثل اين است كه پيغمبر اكرم تا سال 260 هجرى زنده بود و در همه اين زمانها با همه تحولات و تغييرات و اختلاف شرايط و اوضاع و مقتضيات حاضر بود.
البته نمىخواهم بگويم كه اثر وجود پيغمبر اكرم اگر زنده بود چه بود و آيا اگر فرضا آن حضرت در اين مدت حيات مىداشت چه حوادثى در عالم اسلام[پيش]مىآمد،نه،بلكه مقصودم اين است كه از نظر ما شيعيان كه معتقد به امامت و وصايت هستيم،وجود ائمه اطهار از جنبه حجيت قطعى گفتار و كردار و سيرت در اين مدت طولانى مثل اين است كه شخص پيغمبر-ولى نه در لباس نبوت و زعامتبلكه در لباس يك فرد مسلمان عامل به وظيفه-وجود داشته باشد و دورههاى مختلفى را كه بر عالم اسلام در آن مدت گذشتشاهد باشد و در هر دورهاى وظيفه خود را بدون خطا و اشتباه، متناسب با همان دوره انجام دهد.
بديهى است كه با اين فرض،مسلمانان بهتر و روشنتر مىتوانند وظايف خود را در هر عصر و زمانى در يابند و تشخيص دهند.
ما در سيرت پيشوايان دين به امورى بر مىخوريم كه به حسب ظاهر با يكديگر تناقض و تعارض دارند،همچنان كه در اخبار و آثارى كه از پيشوايان دين رسيده احيانا همين تعارض و تناقض ديده مىشود.در آن قسمت از اخبار و روايات متعارض كه مربوط به فقه و احكام است،علما در مقام حل و علاج آن تعارضها بر آمدهاند كه در محل خود مذكور است.در سيرت و روش پيشوايان دين هم همين تعارض و تناقض در بادى امر ديده مىشود،بايد ديد راه حل آن چيست؟
اگر در اخبار متعارض كه در فقه و احكام نقل شده،تعارضها حل نگردد و هر كسى يك خبر و حديثى را مستمسك خود قرار دهد و عمل كند مستلزم هرج و مرج خواهد بود.سيرت و روش پيشوايان دين هم كه با يكديگر به ظاهر اختلاف دارد همين طور است،اگر حل نگردد و رمز مطلب معلوم نشود مستلزم هرج و مرج اخلاقى و اجتماعى خواهد بود.ممكن است هر كسى به هواى نفس خود يك راهى را پيش بگيرد و بعد آن را با عملى كه در يك مورد معين و يك زمان معين از يكى از ائمه نقل شده توجيه و تفسير كند،باز يك نفر ديگر به هواى خود و مطابق ميل و سليقه خود راهى ديگر ضد آن راه را پيش بگيرد و او هم به يك عملى از يكى از ائمه عليهم السلام كه در مورد معين و زمان معين نقل شده استناد كند و بالاخره هر كسى مطابق ميل و سليقه و هواى نفس خود راهى پيش بگيرد و براى خود مستندى هم پيدا كند.
مثلا ممكن استيك نفر طبعا و سليقتا و تربيتا سختگير باشد و زندگى با قناعت و كم خرجى را بپسندد،همينكه از او بپرسند چرا اينقدر بر خودت و خانوادهات سخت مىگيرى بگويد رسول خدا و على مرتضى همين طور بودند،آنها هرگز جامه خوب نپوشيدند و غذاى لذيذ نخوردند و مركوب عالى سوار نشدند و مسكن مجلل ننشستند،آنها نان جو مىخوردند و كرباس مىپوشيدند و بر شتر يا الاغ سوار مىشدند و در خانه گلى سكنى مىگزيدند.
و باز يك نفر ديگر طبعا و عادتا خوشگذران و اهل تجمل باشد،و اگر از او سؤال شود كه چرا به كم نمىسازى و قناعت نمىكنى و زهد نمىورزى،بگويد چون امام حسن مجتبى و يا امام جعفر صادق اين طور بودند،آنها از غذاى لذيذ پرهيز نداشتند،جامه خوب مىپوشيدند،مركوب عالى سوار مىشدند،مساكن مجلل هم احيانا داشتند.
همچنين ممكن استيك نفر يا افرادى طبعا و مزاجا سر پرشورى داشته باشند و طبعشان سكون و آرامش را نپسندد و براى توجيه عمل خود به سيرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در صدر اسلام يا به نهضتحسينى عليه السلام استدلال كنند،و يك نفر يا افراد ديگر كه بر عكس مزاجا عافيت طلب و گوشهگير و منزوىاند و در نفس خود شهامت و جراتى نمىبينند،موضوع تقيه و راه و روش امام صادق عليه السلام يا ائمه ديگر را مورد استناد خود قرار دهند.آن كس كه مثلا طبعا معاشرتى و اجتماعى استبه عمل و سيرت يك امام و آن كس كه طبعا اهل عزلت و تنهايى استبه سيرت يك امام ديگر متوسل شود.
بديهى است در اين صورت نه تنها سيرت و روش پاك و معنى دار رسول اكرم و ائمه اطهار مورد استفاده قرار نمىگيرد، بلكه وسيلهاى خواهد بود براى اينكه هر كسى راه توجيهى براى عمل خود پيدا كند و به دعوت و سخن كسى گوش ندهد و جامعه دچار هرج و مرج گردد.
واقعا هم همچون تعارض و تناقض ظاهرى در سيرت ائمه اطهار عليهم السلام ديده مىشود،مىبينيم مثلا حضرت امام حسن عليه السلام با معاويه صلح مىكند و اما امام حسين عليه السلام قيام مىكند و تسليم نمىشود تا شهيد مىگردد، مىبينيم كه رسول خدا و على مرتضى در زمان خودشان زاهدانه زندگى مىكردند و احتراز داشتند از تنعم و تجمل،ولى ساير ائمه اين طور نبودند.پس بايد اين تعارضها را حل كرد و رمز آنها را دريافت.
گفتم بايد اين تعارض را حل كرد و رمز آن را دريافت.بلى بايد رمز آن را دريافت.واقعا رمز و سرى دارد.اين تعارض با ساير تعارضها فرق دارد،تعارضى نيست كه روات و ناقلان احاديثبه وجود آورده باشند و وظيفه ما آن گونه حل و رفع باشد كه معمولا در تعارض نقلها مىشود،بلكه تعارضى است كه خود اسلام به وجود آورده،يعنى روح زنده و سيال تعليمات اسلامى آن را ايجاب مىكند.بنابراين اين تعارضها در واقع درس و تعليم است نه تعارض و تناقض،درس بسيار بزرگ و پر معنى و آموزنده.
مطلب را در اطراف همان دو مثالى كه عرض كردم توضيح مىدهم.يكى مثال سختگيرى و زندگى زاهدانه،در مقابل زندگى مقرون به تجمل و توسعه در وسائل زندگى،و يكى هم مثال قيام و نهضت،در مقابل سكوت و تقيه.همين دو مثال براى نمونه كافى است.اما مثال اول:
به طور مسلم رسول خدا و على مرتضى عليهما السلام زاهدانه زندگى مىكردند و در زندگى بر خود سخت مىگرفتند. اين عمل را دو نحو مىتوان تفسير كرد.يكى اينكه بگوييم دستور اسلام به طور مطلق براى بشر اين است كه از نعمتها و خيرهاى اين جهان محترز باشد.اسلام همان طورى كه به اخلاص در عمل،و توحيد در عبادت،و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مىدهد،به احتراز و اعراض از نعمتهاى دنيا هم دستور مىدهد.همان طورى كه آن امور بالذات براى بشر كمالند و در همه زمانها مردم بايد موحد باشند،صدق و امانت و صفا و محبت داشته باشند،از دروغ و دغل و زبونى پرهيز داشته باشند،همين طور در همه زمانها و در هر نوع شرايطى لازم است كه از نعمتها و خيرات دنيا احتراز داشته باشند.
تفسير ديگر اينكه بگوييم فرق استبين آن امور كه مربوط به عقيده و يا اخلاق و يا رابطه انسان با خداى خودش است و بين اين امر كه مربوط به انتخاب طرز معيشت است.اينكه رسول خدا و على مرتضى بر خود در غذا و لباس و مسكن و غيره سخت مىگرفتند نه از اين جهت است كه توسعه در زندگى بالذات زشت و نا پسند است،بلكه مربوط به چيزهاى ديگر بوده،يكى مربوط بوده به وضع عصر و زمانشان كه براى عموم مردم وسيله فراهم نبود،فقر عمومى زياد بود.در همچو اوضاعى مواسات و همدردى اقتضا مىكرد كه به كم قناعت كنند و ما بقى را انفاق كنند.بعلاوه آنها در زمان خود زعيم و پيشوا بودند،وظيفه زعيم و پيشوا كه چشم همه به اوستبا ديگران فرق دارد.
وقتى كه على عليه السلام در بصره بر مردى به نام علاء بن زياد حارثى وارد شد،او از برادرش شكايت كرد و گفتبرادرم تارك دنيا شده و جامه كهنه پوشيده و زن و فرزند را يكسره ترك كرده.فرمود حاضرش كنيد.وقتى كه حاضر شد فرمود چرا بر خود سخت مىگيرى و خود را زجر مىدهى؟چرا بر زن و بچهات رحم نمىكنى؟آيا خداوند كه نعمتهاى پاكيزه دنيا را آفريده و حلال كرده كراهت دارد كه تو از آنها استفاده كنى؟آيا تو اين طور فكر مىكنى كه خداوند دوست نمىدارد بندهاش از نعمتش بهره ببرد؟
عرض كرد:«هذا انت فى خشونه ملبسك و جشوبة ماكلك» (2) گفتيا امير المؤمنين!خودت هم كه مثل منى،تو هم كه از جامه خوب و غذاى خوب پرهيز دارى.
فرمود من با تو فرق دارم،من امام و پيشواى امتم،مسؤول زندگى عمومى هستم،بايد در توسعه و رفاه زندگى عمومى تا آن حدى كه مقدور استسعى كنم.آن اندازه كه ميسر نشد و مردمى فقير باقى ماندند،بر من از آن جهت كه در اين مقام هستم لازم است در حد ضعيفترين و فقيرترين مردم زندگى كنم تا فقر و محروميت،فقرا را زياد ناراحت نكند،لا اقل از آلام روحى آنها بكاهم،موجب تسلى خاطر آنها گردم.
اين بود دو نوع تفسيرى كه از طرز زندگانى زاهدانه رسول خدا و على مرتضى عليهما السلام مىتوان كرد.
اگر تفسير اول صحيح مىبود مىبايست همه در همه زمانها خواه آنكه وسيله براى عموم فراهم باشد خواه نباشد،خواه آنكه مردم در وسعتباشند خواه نباشند آن طور زندگى كنند و البته ساير ائمه عليهم السلام هم در درجه اول از آن طرز زندگى پيروى مىكردند،و اما اگر تفسير دوم صحيح است،نه،لازم نيست همه از آن پيروى كنند،آن طور زندگى مربوط به اوضاعى نظير اوضاع آن زمان بوده،در زمانهاى غير مشابه با آن زمان،پيروى لازم نيست.
وقتى كه به احوال و زندگى و سخنان امام صادق عليه السلام مراجعه مىكنيم مىبينيم آن حضرت كه ظاهر زندگىاش با پيغمبر و على فرق دارد،به خاطر همين نكته بوده و خود آن حضرت اين نكته را به مردم زمانش درباره فلسفه زهد گوشزد كرده است.
اينها كه عرض كردم از تعليمات آن حضرت اقتباس شد.
در زمان امام صادق عليه السلام گروهى پيدا شدند كه سيرت رسول اكرم را در زهد و اعراض از دنيا به نحو اول تفسير مىكردند،معتقد بودند كه مسلمان هميشه و در هر زمانى بايد كوشش كند از نعمتهاى دنيا احتراز كند.به اين مسلك و روش خود نام«زهد»مىدادند و خودشان در آن زمان به نام«متصوفه»خوانده مىشدند.سفيان ثورى يكى از آنهاست.سفيان يكى از فقهاى تسنن به شمار مىرود و در كتب فقهى اقوال و آراء او زياد نقل مىشود.اين شخص معاصر با امام صادق است و در خدمت آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب مىكرده.
در كافى مىنويسد روزى سفيان بر آن حضرت وارد شد،ديد امام جامه سفيد و لطيف و زيبايى پوشيده،اعتراض كرد و گفتيا ابن رسول الله سزاوار تو نيست كه خود را به دنيا آلوده سازى،امام به او فرمود:ممكن است اين گمان براى تو از وضع زندگى رسول خدا و صحابه پيدا شده باشد.آن وضع در نظر تو مجسم شده و گمان كردهاى اين يك وظيفهاى است از طرف خداوند مثل ساير وظايف،و مسلمانان بايد تا قيامت آن را حفظ كنند و همان طور زندگى كنند.اما بدان كه اين طور نيست.رسول خدا در زمانى و جايى زندگى مىكرد كه فقر و تنگدستى مستولى بود،عامه مردم از داشتن وسايل و لوازم اوليه زندگى محروم بودند.اگر در عصرى و زمانى وسايل و لوازم فراهم شد،ديگر دليلى براى آن طرز زندگى نيست، بلكه سزاوارترين مردم براى استفاده از موهبتهاى الهى،مسلمانان و صالحانند نه ديگران.
اين داستان بسيار مفصل و جامع است و امام در جواب سفيان كه بعد رفقايش هم به او ملحق شدند استدلالات زيادى بر مدعاى خود و بطلان مدعاى آنها كرد كه فعلا مجال نقل همه آنها نيست (3) .
اين اختلاف و تعارض ظاهرى سيرت،به كمك بياناتى كه از پيشوايان دين رسيده،براى ما روشن مىكند از نظر اسلام در باب معيشت و لوازم زندگى چيزهايى است كه اصول ثابت و تغيير ناپذير به شمار مىروند و چيزهايى است كه اين طور نيست.
يك اصل ثابت و تغيير ناپذير اين است كه يك نفر مسلمان بايد زندگى خود را از زندگى عمومى جدا نداند،بايد زندگى خود را با زندگى عموم تطبيق دهد.معنى ندارد در حالى كه عموم مردم در بدبختى زندگى مىكنند عده ديگر با مستمسك قرار دادن قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق (4) در درياى نعمت غوطهور بشوند هر چند فرض كنيم كه از راه حلال به چنگ آورده باشند.
خود امام صادق سلام الله عليه كه به اقتضاى زمان،زندگى را بر خاندان خود توسعه داده بود،يك وقت اتفاق افتاد كه نرخ خواربار ترقى كرد و قحط و غلا پديد آمد.به خادم خود فرمود چقدر آذوقه و گندم ذخيره موجود داريم؟عرض كرد:زياد داريم،تا چند ماه ما را بس است.فرمود همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش،گفت اگر بفروشم ديگر نخواهم توانست گندمى تهيه كنم.فرمود لازم نيست،بعد مثل ساير مردم روز به روز از نانوايى تهيه خواهيم كرد،و دستور داد از آن به بعد خادم نانى كه تهيه مىكند نصف جو و نصف گندم باشد،يعنى از همان نانى باشد كه اكثر مردم استفاده مىكردند.فرمود: من تمكن دارم به فرزندان خودم در اين سختى و تنگدستى نان گندم بدهم،اما دوست دارم خداوند ببيند من با مردم مواسات مىكنم.
اصل ثابت و تغيير ناپذير ديگرى كه در همه حال و همه زمانها پسنديده است،زهد به معنى عزت نفس و مناعت طبع و بلند نظرى است كه انسان در همه حال و همه زمانها خوب است نسبتبه امور مادى بى اعتنا باشد،دين را به دنيا،و فضيلت و اخلاق را به پول و مقام نفروشد،به امور مادى به چشم وسيله نگاه كند نه به چشم هدف و مقصد.
اما ساير امور كه مربوط به توسعه و تضييق و بود و نبود وسايل زندگى استيك امر ثابت و تغيير ناپذيرى نيست.ممكن است در زمانى تكليف جورى اقتضا كند و در زمانى ديگر جور ديگر،همان طورى كه رسول خدا و على مرتضى عليهما السلام طورى زندگى كردند و ساير ائمه عليهم السلام طور ديگر.
مثال ديگر كه مثال زدم مساله قيام و سكوت بود.اين مساله هم بسيار قابل بحث است،فرصت نخواهد بود كه در اين جلسه به طور كامل در اطراف اين مطلب بحث كنم.براى نمونه سيد الشهداء سلام الله عليه را از يك طرف،و امام صادق عليه السلام را از طرف ديگر ذكر مىكنم.
امام حسين عليه السلام بدون پروا،با آنكه قرائن و نشانهها حتى گفتههاى خود آن حضرت حكايت مىكرد كه شهيد خواهد شد،قيام كرد.ولى امام صادق عليه السلام با آنكه به سراغش رفتند اعتنا ننمود و قيام نكرد،ترجيح داد كه در خانه بنشيند و به كار تعليم و تدريس و ارشاد بپردازد.
به ظاهر،تعارض و تناقضى به نظر مىرسد كه اگر در مقابل ظلم بايد قيام كرد و از هيچ خطر پروا نكرد پس چرا امام صادق عليه السلام قيام نكرد بلكه در زندگى مطلقا راه تقيه پيش گرفت،و اگر بايد تقيه كرد و وظيفه امام اين است كه به تعليم و ارشاد و هدايت مردم بپردازد پس چرا امام حسين عليه السلام اين كار را نكرد؟در اينجا لازم است اشارهاى به اوضاع سياسى زمان حضرت صادق عليه السلام بكنم و بعد به جواب اين سؤال بپردازم.
در زمان امام صادق خلافت از دودمان اموى به دودمان عباسى منتقل شد.
عباسيان از بنى هاشماند و عموزادگان علويين به شمار مىروند.در آخر عهد امويين كه كار مروان بن محمد،آخرين خليفه اموى،به عللى سستشد،گروهى از عباسيين و علويين دستبه كار تبليغ و دعوت شدند.
علويين دو دسته بودند:بنى الحسن كه اولاد امام مجتبى بودند،و بنى الحسين كه اولاد سيد الشهداء عليهما السلام بودند.غالب بنى الحسين كه در راسشان حضرت صادق عليه السلام بود از فعاليت ابا كردند.مكرر حضرت صادق دعوت شد و نپذيرفت.ابتداى امر سخن در اطراف علويين بود.عباسيين به ظاهر به نفع علويين تبليغ مىكردند.سفاح و منصور و برادر بزرگترشان ابراهيم الامام با محمد بن عبد الله بن الحسن ابن الحسن،معروف به«نفس زكيه»بيعت كردند و حتى منصور-كه بعدها قاتل همين محمد شد-در آغاز امر ركاب عبد الله بن حسن را مىگرفت و مانند يك خدمتكار جامه او را روى زين اسب مرتب مىكرد،زيرا عباسيان مىدانستند كه زمينه و محبوبيت از علويين است.عباسيين مردمى نبودند كه دلشان به حال دين سوخته باشد.هدفشان دنيا بود و چيزى جز مقام و رياست و خلافت نمىخواستند.حضرت صادق عليه السلام از اول از همكارى با اينها امتناع ورزيد.
بنى العباس از همان اول كه دعات و مبلغين را مىفرستادند،به نام شخص معين نمىفرستادند،به عنوان«الرضا من آل محمد»يا«الرضى من آل محمد»يعنى«يكى از اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله كه شايسته باشد»تبليغ مىكردند و در نهان جاده را براى خود صاف مىكردند.دو نفر از دعات آنها از همه معروفترند،يكى عرب به نام«ابو سلمه خلال»كه در كوفه مخفى مىزيست و ساير دعات و مبلغين را اداره مىكرد و به او«وزير آل محمد»لقب داده بودند،و اولين بار كلمه«وزير»در اسلام به او گفته شد،و يكى ايرانى كه همان سردار معروف،ابو مسلم خراسانى است و به او«امير آل محمد»لقب داده بودند.
مطابق نقل مسعودى در مروج الذهب،بعد از كشته شدن ابراهيم امام(برادر بزرگتر سفاح و منصور كه سفاح را وصى و جانشين خود قرار داده بود)نظر ابو سلمه بر اين شد كه دعوت را از عباسيين به علويين متوجه كند.دو نامه به يك مضمون به مدينه نوشت و به وسيله يك نفر فرستاد،يكى براى حضرت صادق عليه السلام كه راس و رئيس بنى الحسين بود و يكى براى عبد الله بن الحسن بن الحسن كه بزرگ بنى الحسن بود.امام صادق عليه السلام به آن نامه اعتنايى نكرد و هنگامى كه فرستاده اصرار كرد و جواب خواست،در حضور خود او نامه را با شعله چراغ سوخت و فرمود جواب نامهات اين است.اما عبد الله بن الحسن فريب خورد و خوشحال شد و با اينكه حضرت صادق عليه السلام به او فرمود كه فايده ندارد و بنى العباس نخواهند گذاشت كار بر تو و فرزندان تو مستقر گردد عبد الله قانع نشد،و قبل از آنكه جواب نامه عبد الله به ابو سلمه برسد سفاح كه به ابو سلمه بدگمان شده بود با جلب نظر و موافقت ابو مسلم ابو سلمه را كشت و شهرت دادند كه خوارج او را كشتهاند،و بعد هم خود عبد الله و فرزندانش گرفتار و كشته شدند.اين بود جريان ابا و امتناع امام صادق عليه السلام از قبول خلافت.
ابا و امتناع امام صادق تنها به اين علت نبود كه مىدانستبنى العباس مانع خواهند شد و آن حضرت را شهيد خواهند كرد.اگر مىدانست كه شهادت آن حضرت براى اسلام و مسلمين اثر بهترى دارد شهادت را انتخاب مىكرد همان طورى كه امام حسين عليه السلام به همين دليل شهادت را انتخاب كرد.در آن عصر-كه به خصوصيات آن اشاره خواهيم كرد-آن چيزى كه بهتر و مفيدتر بود رهبرى يك نهضت علمى و فكرى و تربيتى بود كه اثر آن تا امروز هست،همان طورى كه در عصر امام حسين آن نهضت ضرورت داشت و آن نيز آنطور بجا و مناسب بود كه اثرش هنوز باقى است.
جان مطلب همين جاست كه در همه اين كارها،از قيام و جهاد و امر به معروف و نهى از منكرها و از سكوت و تقيهها،بايد به اثر و نتيجه آنها در آن موقع توجه كرد.اينها امورى نيست كه به شكل يك امر تعبدى از قبيل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگيرد.اثر اين كارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرايط مختلف فرق مىكند.گاهى اثر قيام و جهاد براى اسلام نافعتر است و گاهى اثر سكوت و تقيه.گاهى شكل و صورت قيام فرق مىكند.همه اينها بستگى دارد به خصوصيت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز،و يك تشخيص عميق در اين مورد ضرورت دارد،اشتباه تشخيص دادن زيانها به اسلام مىرساند.
امام صادق عليه السلام در عصر و زمانى واقع شد كه علاوه بر حوادث سياسى،يك سلسله حوادث اجتماعى و پيچيدگيها و ابهامهاى فكرى و روحى پيدا شده بود،لازمتر اين بود كه امام صادق جهاد خود را در اين جبهه آغاز كند.مقتضيات زمان امام صادق عليه السلام كه در نيمه اول قرن دوم مىزيستبا زمان سيد الشهداء عليه السلام كه در حدود نيمه قرن اول بود خيلى فرق داشت.
در حدود نيمه قرن اول در داخل كشور اسلامى براى مردانى كه مىخواستند به اسلام خدمت كنند يك جبهه بيشتر وجود نداشت و آن جبهه مبارزه با دستگاه فاسد خلافتبود،ساير جبههها هنوز به وجود نيامده بود و يا اگر به وجود آمده بود اهميتى پيدا نكرده بود،حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافتبود و مردم از لحاظ روحى و فكرى هنوز به بساطت و سادگى صدر اول زندگى مىكردند.اما بعدها و در زمانهاى بعد تدريجا به علل مختلف جبهههاى ديگر به وجود آمد،جبهههاى علمى و فكرى.يك نهضت علمى و فكرى و فرهنگى عظيم در ميان مسلمين آغاز شد.نحلهها و مذهبها در اصول دين و فروع دين پيدا شدند.به قول يكى از مورخين،مسلمانان در اين وقت از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند.علوم اسلامى در حال تدوين بود.در اين زمان يعنى در زمان امام صادق عليه السلام از يك طرف زد و خورد امويها و عباسيها فترتى به وجود آورد و مانع بيان حقايق را تا حدى از بين برد،و از طرف ديگر در ميان مسلمانان يك شور و هيجان براى فهميدن و تحقيق پيدا شد،لازم بود شخصى مثل امام صادق عليه السلام اين جبهه را رهبرى كند و بساط تعليم و ارشاد خود را بگستراند و به حل معضلات علمى در معارف و احكام و اخلاق بپردازد. در زمانهاى قبل همچو زمينهها نبود،همچو استعداد و قابليت و شور و هيجانى در مردم نبود.
در تاريخ زندگى امام صادق عليه السلام يك جا مىبينيم زنادقه و دهريينى از قبيل ابن ابى العوجا و ابو شاكر ديصانى و حتى ابن مقفع مىآيند و با آن حضرت محاجه مىكنند و جوابهاى كافى مىگيرند.احتجاجات بسيار مفصل و طولانى از آن حضرت در اين زمينهها باقى است كه به راستى اعجاب آور است.توحيد مفضل كه رسالهاى است طولانى در اين زمينه، در اثر يك مباحثه بين مفضل از اصحاب آن حضرت و بين يك نفر دهرى مسلك و رجوع كردن مفضل به امام صادق عليه السلام پديد آمد.
در جاى ديگر مىبينيم كه اكابر معتزله از قبيل عمرو بن عبيد و واصل بن عطا كه مردمان مفكرى بودند مىآمدند و در مسائل الهى يا مسائل اجتماعى سؤال و جواب مىكردند و مىرفتند.
در جاى ديگر فقهاى بزرگ آن عصر را مىبينيم كه يا شاگردان آن حضرتند و يا بعضى از آنها مىآمدند و از آن حضرت سؤالاتى مىكردند.ابو حنيفه و مالك معاصر امام صادقاند و هر دو از محضر امام عليه السلام استفاده كردهاند.شافعى و احمد بن حنبل شاگردان شاگردان آن حضرتند.مالك در مدينه بود و مكرر به حضور امام عليه السلام مىآمد و خود او مىگويد وقتى كه به حضورش مىرسيدم و به من احترام مىكرد خيلى خرسند مىشدم و خدا را شكر مىكردم كه او به من محبت دارد.مالك درباره امام صادق مىگويد:«كان من عظماء العباد و اكابر الزهاد و الذين يخشون الله عز و جل،و كان كثير الحديث،طيب المجالسة،كثير الفوائد.»يعنى از بزرگان و اكابر عباد و زهاد بود و از كسانى بود كه خوف و خشيت الهى در دلش قرار داشت.او مردى بود كه حديث پيغمبر را زياد مىدانست،خوش محضر بود،مجلسش پر فايده بود.و باز مالك مىگويد:«ما رات عين و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من جعفر بن محمد.»يعنى چشمى نديده و گوشى نشنيده و به دلى خطور نكرده كسى از جعفر بن محمد فاضلتر باشد.ابو حنيفه مىگفت:«ما رايت افقه من جعفر بن محمد»از جعفر بن محمد فقيهتر و داناتر نديدم.مىگويد وقتى كه جعفر بن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور به من گفت كه سختترين مسائل را براى سؤال از او تهيه كنم.من چهل مساله اينچنين تهيه كردم و رفتم به مجلسش. منصور مرا معرفى كرد،امام فرمود او را مىشناسم،پيش ما آمده است.بعد به امر منصور مسائل را طرح كردم.در جواب هر يك فرمود عقيده شما علماى عراق اين است،عقيده فقهاى مدينه اين است،و خودش گاه با ما موافقت مىكرد و گاه با اهل مدينه،گاهى هم نظر سومى مىداد.
در جاى ديگر متصوفه را مىبينيم كه به حضور آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب مىكردند كه نمونه مختصرى از آن را قبلا عرض كردم.
زمان امام صادق عليه السلام زمانى بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقايد شروع شده بود و ضرورت ايجاب مىكرد كه امام كوشش خود را در اين صحنه و اين جبهه قرار دهد.هميشه بايد در اين گونه امور به اثر كار توجه داشت.سيد الشهداء عليه السلام دانست كه شهادتش اثر مفيد دارد،قيام كرد و شهيد شد و اثرش هنوز هم باقى است.امام صادق عليه السلام فرصت را براى تعليم و تاسيس كانون علمى مناسب ديد،به اين كار همت گماشت.بغداد كه كانون جنبش علمى اسلامى صدر اسلام است در زمان امام صادق عليه السلام بنا شد.ظاهرا ايشان آخر عمر سفرى به بغداد آمده است.اثر امام صادق عليه السلام است كه مىبينيم شيعه،در مقدم ساير فرق،در علوم اسلامى پيشقدم و مؤسس شد و يا لا اقل دوش به دوش ديگران حركت كرد و در همه رشتهها از ادب و تفسير و فقه و كلام و فلسفه و عرفان و نجوم و رياضى و تاريخ و جغرافى كتابها نوشت و رجال بزرگ بيرون داد،عالىترين و نفيسترين آثار علمى را به جهان تحويل داد.اگر امروز مىبينيم اصلاح طلبانى به رسميت مذهب شيعه-بعد از هزار سال-اقرار و اعتراف مىكنند به خاطر اين است كه شيعه يك مكتب واقعى اسلامى است و آثار شيعى در هر رشته نشان مىدهد كه ديگر نمىتوان اتهامات سياسى به آن بست.اين آثار مولود ايمان و عقيده است،سياست نمىتواند اينچنين فقه يا اخلاق يا فلسفه و عرفان يا تفسير و حديثى به وجود آورد.رسميت امروز شيعه معلول طرز كار و عمل آن روز امام صادق سلام الله عليه است.
مقصود اين است كه ائمه اطهار در هر زمانى مصلحت اسلام و مسلمين را در نظر مىگرفتند و چون دورهها و زمانها و مقتضيات زمان و مكان تغيير مىكرد خواه و ناخواه همان طور رفتار مىكردند كه مصالح اسلامى اقتضا مىكرد و در هر زمان جبههاى مخصوص و شكلى نو از جهاد به وجود مىآمد و آنها با بصيرت كامل آن جبههها را تشخيص مىدادند.
اين تعارضها نه تنها تعارض واقعى نيست،بلكه بهترين درس آموزنده استبراى كسانى كه روح و عقل و فكر مستقيمى داشته باشند،جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضيات هر عصر و زمانى را درك كنند كه چگونه مصالح اسلامى اقتضا مىكند كه يك وقت مثل زمان سيد الشهداء عليه السلام نهضت آنها شكل قيام به سيف به خود بگيرد و يك زمان مثل زمان امام صادق عليه السلام شكل تعليم و ارشاد و توسعه تعليمات عمومى و تقويت مغزها و فكرها پيدا كند و يك قتشكل ديگر. ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد (5) .
1- اين سخنرانى در 25 شوال 1381 هجرى قمرى به مناسبت وفات امام صادق عليه السلام ايراد شده است.
2- نهج البلاغه،خطبه 200.
3- به كتاب كافى،ج 5/ص 65 الى 70 و جلد اول داستان راستان تحت عنوان«امام صادق و متصوفه»مراجعه شود.
4- اعراف/32.
5- ق/37.
منبع : سایت شهید اوینی
- مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی(علیهالسلام) به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!
ما را بگیر دست، که از پا افتاده ایم آقا! به حق تربت پنهان مادرت(علیهاالسلام) !
- چگونه مویه نکنم؟! در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامیدارد! چگونه به این اشکهای ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکیِ ما ناسوتیان است!
- صدای گریه میآید! ... صدای ضجه فرشتگان!
بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستارهای به آسمان خواهد شتافت!
- صادق که اساس دین از او شد معمور بودند ملایک پی امرش مامور
آخر ز جفا، ناصر احکام خدا مسموم شد از ظلم و جفای منصور
- امام صادق علیهالسلام میفرماید:
دوستان خدا آنانند که هنگامی که مشاهده کنند، مردم حرامهای خدا را حلال میشمارند، مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.
شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق علیهالسلام بر شما تسلیت باد.
- ای ششم پیشوای اهل ولا خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو هم ز سر تا بپای صدق و صفا
زهر منصور زد شرر به دلت آب شد پیکرت ز زهر جفا
خون شد از داغ تو دل شیعه عالم از ماتم تو غرق عزا
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
کسی که دوست دارد بداند آیا نمازش پذیرفته شده است یا آن را نپذیرفتهاند، با تامل بنگرد که آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته؟ پس به اندازهای که او را بازداشته از او پذیرفته میشود.
- بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند
اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
- امام جعفر صادق علیهالسلام:
چهار چیز نشانه نفاق است:
سنگ دلی
اشک نریختن
اصرار بر گناه
حرص بر دنیا .
شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت و تعزیت.
- امام صادق علیهالسلام:
(به وسیله اعمالتان) مایهی زینت ما باشید، نه مایه عیب ما .
خدایا بحق امام صادق علیهالسلام، ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما .
- امام صادق علیهالسلام:
با مردم نیکو سخن بگویید و زبان خود را نگاه دارید .
- الا ای لالهی خوشبو، عزیز آل پیغمبر که بهر دین و قرآنت چنین گردیدهای پرپر
شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم دوصد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر
- بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت بار دیگر آشیانی در میان شعلهها سوخت
داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز محبت می آورد: قـرض دادن، فـروتنـى و بخشـش.
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز دشمنـى مـىآورد: دو رویـى، ستـم و خـودبینـى .
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز در هر كس باشد منافق است، اگر چه اهل نماز و روزه باشد: كسی که دروغ میگوید، کسی که وعده میدهد و خلاف عمل میکند، و کسی که امین میدانندش ولی او خیانت نماید.
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
با احمق مشورت نكن، از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مكن.
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز موجب بزرگوارى شخص است: خوشخویى، فرو بردن خشم، و فرو بستن چشم .
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، كسـى است كه عیبهایـم را به من هدیه كنـد.
- این آتشی که شعله زده بینِ خانهام ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید
- شیعه بی قرآن ناطق گشته است جسمِ صادق چون شقایق گشته است
- دل شیعه ز من آرام گیرد تشیع از تلاشم نام گیرد
به راه دین شدم راضی به این امر که سَمّ دشمن از من کام گیرد
- دین از تو پدیدار شده حضرت صادق شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق
- دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است از توست، گوهر بار شده حضرت صادق
تا یاد کنم ظلم پر از کینهی منصور آن جا بصرم تار شده حضرت صادق
- خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم
ولی خوشم در این جهان که شیعه سازِ دین شدم
- تو مکتب تشیعت، شیعه شدم رهام نکن نذار که دشمنات کنند دلم رو غارت آقا جون
- جان میدهد بنیانگذارِ مکتبِ عشق شد شیعه گریانِ چنین تاب و تبِ عشق
- پرپر شده شقایق مولا امام صادق
مسموم زهرِ کین شد از غصه دل غمین شد
بنگر که آل زهرا از داغ او حزین شد
- شیخ الائمه بنگر گشته تنش صنوبر
زهرِ عدو چه کرده با جسم پاک و اطهر
- کی دیده در زمانه یک زاهدی شبانه
در لحظهی عبادت با زور و تازیانه
با دست بسته او را دشمن بَرَد ز خانه
- استادِ درسِ قرآن، فقه و اصول و ایمان شیعه به پای درسش نشسته جون گرفته
ز رفتنش جهانی غرق عزا و زاری اشک چشِ ملائک رو به فزون گرفته
- شبِ شهادت تو اومدهام بدونی که دل از این مصیبت حکایتش جنونه
به پای روضههای غمین و جانگذازت بقیعِ خلوتت رو دل میکنه بهونه
- شیعیان رهبر ما را كشتند صادق آل عبا را كشتند
نور چشم علی و فاطمه را وارث كرب و بلا را كشتند
- دل او را دل شب آزردند از در و بام هجومش بردند
ریسمان چونكه به دستش بستند غنچههایش به حرم پژمردند
- هر زمان رنگ جفا را میدید كوچه و كرب و بلا را میدید
خانهاش چونكه در آتش میسوخت خیمهی آل عبا را میدید
- پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
مسندنشین کرسی تدریس علمها شایستهی صفات حکیم و علیم بود
- مولاجان، یا اباعبدالله، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !
ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!
ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!
ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!
دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!
منبع : سایت شهید اوینی
تو چشماش اشک نم نم تو سینه ش آهی از غم
توی فکر و خیالش به دنبال یه مرهم
غیر جسارت از این مدینه ندیدی آقا
مثل رقیــّه دنبال مرکـــب دویدی آقا
قرآن ناطــــــــــق
امام صـــــادق
-------------------------------------------------------------------
مثل بابات تلّی از خاک سهم تو شد توی دنیا
اینم ارث شما از همون غربت زهرا
یه عمره که دل از این زمونه بریدی آقا
مثل رقیــّه دنبال مرکـــب دویدی آقـــــا
قرآن ناطــــــــــق
امام صـــــــادق
-------------------------------------------------------------------
آره زهری که دادن آقامو میسوزونه
آره امشـــب آقا رو به مادر میرسونـه
دیگه به خواسته ت بعد یه عمری رسیدی آقا
مثل رقیـــّـــه دنــبــال مــــرکــــب دویــــدی آقا
قرآن ناطــــــــــق
امام صـــــــادق
----------------------------------------------------
از امشب دل بیتاب میگیره غم و ماتم
داره میــــــــــرسه ای دل دوباره باز محرم
تنگ دل من بغض تو سینه م به کی بگم من
لباس مشکیـــــــــمو باز میپوشم که راهییم من
آماده میشــــــــــم
برا محـــــــــــرّم
التماس دعا
منبع : sabk-monaseb.blogfa.com