متن اشعار (نه شعر) به مناسبت شهادت امام موسی کاظم (ع)
متن شعر اول ویژه و مخصوص شهادت امام موسی کاظم (ع)
قصه خون
دیشب درون محبسِ بیداد هارون مى گفت موسى با رضایش قصه خون
دیشب پدر را سر به دامان پسر بود چشم پسر محو تماشاى پدر بود
دیشب پدر سوز دلش را ساز مى کرد بهر پسر افشا هزاران راز مى کرد
لعل لبش لب تشنگان را نوش مى داد او راز مى گفت و رضایش گوش مى داد
مى گفت: اى نور دل شمع شب تار یک لحظه اى از گردنم زنجیر بردار
از بس که با کُند ستم من آشنایم کوبیده گشته گوشت هاى ساق پایم
بینى اگر گلبرگ رویم گشته نیلى نَبْود عجب زیرا ز دشمن خورده سیلى
دیشب که مى زد از ره کین وحشیانه سندى شاهک بر تن من تازیانه
شاعر : ژولیده نیشابورى
متن شعر برای شهادت امام موسی کاظم (ع)
شهید مکتب تقوا
چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده چشم یعقوب زمان در ماتمش دریا شده
اختران اشک جارى ز آسمان دیده گشت چون نهان ماه رخش در هاله غم ها شده
بس که جانسوز است داغ آن امام عاشقان در عزایش غرق ماتم خانه دل ها شده
اى طرفداران قرآن و شریعت بنگرید موسى جعفر شهید مکتب تقوا شده
او نه تنها تازیانه خورده از دست ستم صورتش نیلى ز سیلى چون رخ زهرا شده
ناله جانسوز معصومه ز دل برخواسته در مدینه دخترى امروز بى بابا شده
این عزاى کیست که این گونه جهان ماتم سراست گوئیا برپا دوباره شور عاشورا شده
این عزاى حجت حق موسى جعفر بود کز غم جانسوز او افسرده قلب ما شده
«حافظى» شد ژرف زندان بهر او معراج عشق عاشق صادق سوى معشوق رهپیما شده
شاعر : محسنحافظى
متن شعری برای شهادت امام موسی کاظم (ع)
امام هفتمینم
من در این زندان به جرم عشق یار افتاده ام بهر حفظ دین و کسب و افتخار افتاده ام
در مقام سر نوشتم چاره جز تسلیم نیست برگ زردم در مسیر جویبار افتاده ام
یوسفی هستم که از جور و جفای ظالمان کنج زندان با دو چشم اشکبار افتاده ام
من حسینی مذهبم که از بهر ارشاد بشر گوشه محبس حزین وبی قرار افتاده ام
من امام هفتمینم کز پی ترویچ دین بی کس و تنها در این زندان تار افتاده ام
من گلی از گلشن آل رسولم کز ستم بارخ پژمرده ای درپای خار افتاده ام
محرم رازم به غیر از کنده و زنجیر نیست کاین چنین بی مونس و بی غمگسار افتاده ام
مرغ بی بال و پری هستم که از جور عدو اندر این کنج قفس دور از دیار افتاده ام
شد دل شوریده از این ماتم عظمی حزین کاندر این محبس غریب و دل فکار افتاده ام
شاعر : ژولیده نیشابورى
متن شعری در سوگ شهادت امام موسی کاظم (ع)
چارده سال به زندان ستم
آن که عالم همه در دست توانایش بود مرکز دایره غم دل دانایش بود
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون چارده سال به زندان ستم جایش بود
دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت که به زندان بلا طور تجلایش بود
معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض پرسی از حلقه زنجیر که بر پایش بود
یاد حق هم نفس گوشه تنهایی او آه دل روشنی خلوت شبهایش بود
بس که غم دید زندان و زندانبانش زندگی بخش جهان، مرگ تمنایش بود
نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر ز شهادت اثری بر همه اعضایش بود
یوسف فاطمه یا رب چه وصیت فرمود که پس از مرگ همی سلسه بر پایش بود
شاعر : سید رضا مؤید
متن شعر به مناسبت شهادت امام موسی کاظم (ع)
عبای فتاده به خاک
کسی که بوسه زند عرش، آستانش را قضا به گوشه زندان نهد مکانش را
کسی که روح الامین است طایر حرمش هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را
به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد به جان خرید بلاهای شیعیانش را
قسم به سجده طولانیاش ز شب تا صبح به سود حلقه زنجیر استخوانش را
چو از مدینه پیغمبرش جدا کردند به هم زدند دریغا که خانمانش را
ز حیله بازی هارون دون نجاتش داد بریده بود بیداد خود امانش را
به جز عبای فتاده به خاک در زندان نبینی آن که بجویی اگر نشانش را
شاعر : سید رضا مؤید
متن شعر ششم ویژه شهادت امام موسی کاظم (علیه اسلام)
سینه سوزان
نالهای سوخته از سینه سوزان آید وین نوائیست که از گوشه زندان آید
آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت شب و روزش به نظر تیره و یکسان آید
های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر شب و روز تو و او هر دو به پایان آید
سالها این پسر فاطمه مهمان تو هست هیچ گفتی که چهها بر سر مهمان آید
همدم آن پدر پیر ز چندین اولاد طفل اشکی است که از دیده به دامان آید
امشب از غربت او سلسله هم مینالد که آن جگر سوخته را عمر به پایان آید
گرچه این زمزمه خاموش شود تا به ابد بانگ مظلومیتش از سینه باران آید
شاعر : سید رضا مؤید
متن شعر هفتم پیرامون شهادت حضرت موسی بن جعفر امام کاظم (ع)
یا باب الحوائج
یا رب رضای من بود آندر رضای تو که اینسان اسیر بند گران برای تو
روز و شبم به ظلمت زندان یکی بود هر چند روشن است دلم از ضیای تو
از بی کسی و ظلمت زندان مرا چه باک چون مونسم تویی و منم مبتلای تو
سخت است درد غربت و هجران و انتظار اما چه غم که سهل شود در هوای تو
از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولی شادم که میرسم به وصال لقای تو
دیگر ز عمر سیرم و از زندگی بری خواهم که جان خویش نمایم فدای تو
آن کنج خلوتی که برای عبادتت میخواستم، نصیب شدم از عطای تو
ای حجت خدای که باب الحوائجی داد امید بر تو "موید"گدای تو
شاعر : سید رضا مؤید
متن شعر در مورد شهادت امام موسی کاظم (ع)
عزاى حضرت موسى ابن جعفر است
این سان که چشم اهل دل از خون دل تر است بهر عزای حضرت موسی ابن جعفر است
خاک زمین شهر مدینه ز داغ او چون آسمان سینه ما لاله پرور است
از یاد زهر و سینه سوزان آن امام چشم موالیان حزینش ز خون تر است
پور امام صادق رهبر به مسلمین نور دو چشم فاطمه و جان حیدر است
با آن که بود قدرت او قدرت على با آن که علم و دانش او چون پیمبر است
اما صلاح و مصلحت روزگار بود تسلیم محض در بر خلاّق اکبر است
عمرش اگر چه گوشه زندان به سر رسید اما عنایتش به جهان سایه گستر است
او عاشق لقاى خدا بود و در جهان زندان و قصر در نظر او برابر است
یک روز با صبورى و یک روز با جهاد ترویج دین براى امامان مقدر است
زندان ز شأن و منزلتش هیچ کم نکرد یک موى او ز جمله آفاق برتر است
ما ذره ایم در بر نور جمال او او مهر آسمان بود و ذره پرور است
فردا که هر کسى به شفیعى برد پناه چشم تمام خلق به موسى بن جعفر است
«خسرو» چه غم ز کثرت عصیان ترا بود او شافع گناه تو در روز محشر است
شاعر : محمّد خسرو نژاد
متن شعر نهم درباره شهادت امام موسی کاظم (ع) در وصف حال حضرت معصومه (س)
زبان حال حضرت فاطمه معصومه(س)
منم مظلومهاى محنت کشیده ز هجران پدر غربت کشیده
گذشته چهارده سال از غریبى نبردم از رخ بابا نصیبى
شدم پیر از غم باب الحوائج که بودم همدم باب الحوائج
کسى طاقت ندارد من بگویم ز درد دل، ز بُغض در گلویم
منم دردانه موسى بن جعفر منم آئینه زهراى اطهر
اگر چه روى بابا را ندیدم ولى از ضامن آهو شنیدم
که بوده پیکرش پر از نشانه ز بى رحمى صاحب تازیانه
شنیدم حرمت او را دریدند از این زندان به آن زندان کشیدند
شنیدم سجدهاش را مى شکستند شنیدم بر تنش زنجیر بستند
شنیدم دانههاى سخت زنجیر به روى استخوانش کرده تاثیر
شنیدم یک یهودى مثل ثانى زده سیلى بر او با بد زبانى
شنیدم ناسزایش بر زبان بود براى رنج دادن بى امان بود
نفهمیدند بابایم مسیحاست مُقَلِّب بر قلوب اهل دنیاست
هزاران ظلم بر مظلوم کردند پدر را عاقبت مسموم کردند
دلم سوزد که در تشییع پیکر نکرده از برایش ناله دختر
نشد گرمى ببخشم بر عزایش کنم گیسو پریشان از برایش
برایم گفته این رعنا برادر نبودى، خوب شد مظلومه خواهر
و گرنه جان در آنجا مى سپردى تو جان از داغ بابا مى سپردى
به پیکر مانده بودش پاره رختى خودم غسل تنش دادم به سختى
خدایا سخت بود این از برایم نشد زنجیر از جسمش گشایم
خدا را شکر بر تقدیر کردم کفن بر جسم و بر زنجیر کردم
در آنجا سینهام را چاک دادم عزیزم را به دست خاک دادم
شاعر : جوادحیدری
منبع: http://mazhaby.persianblog.ir