پرتوى از نور، ص: 30
راه مستقيم
اهْدِنَا الصّرَاطَ الْمُستَقِيمَ
(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
كلمهى «صراط» بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. «صراط» نام پلى بر روى دوزخ است كه در قيامت همهى مردم بايد از روى آن عبور كنند.
راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
* راه خواستهها وهوسهاى خود.
* راه انتظارات و توقعات مردم.
* راه وسوسههاى شيطان.
* راه طاغوتها و ستمگران.
* راه نياكان و پيشينيان.
* راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند واولياى او را انتخاب مىكند.
امتيازات راه خدا و اولياى او:
الف) راه الهى ثابت است، بر خلاف راههاى طاغوتها و هوسهاى مردم و هوسهاى شخصى كه هميشه در حال تغيير است و ثبات ندارد.
ب) يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راههاى ديگر متعدّد و پراكنده است.
ج) در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
د) در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
در راه مستقيم بودن، تنها خواستهاى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مىكند؛ حتّى رسولاللَّه صلى الله عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مىخواهند.
انسان بايد همواره و در هر كارى، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشتهى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد؛ زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى
پرتوى از نور، ص: 31
در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است.
راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد؛«والّذين اهتدوا زادَهم هُدى»«1»حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند.«2»
كسى كه مىگويد: «الحمدللَّه ربّ العالمين. الرّحمن الرّحيم ...»مراحلى از هدايت را پشت سر گذارده است، بنابراين، درخواست او، هدايت به مرحله بالاترى است.
راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة»«3»انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جادهى هدايت است.
راه مستقيم يعنى؛ ميانهروى و اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفريط، چه در عقيده و چه در عمل.
يكى در عقايد از راه خارج مىشود وديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مىدهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مىداند.
يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مىكند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مىپندارد.
يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مىداند و ديگرى حتّى به درخت سنگ متوسل شده، ريسمان مىبندد.
يكى اقتصاد را زير بنا مىداند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده مىانگارد و تارك دنيا مىشود.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بىحجاب به كوچه و بازار مىفرستد.
يكى بخل مىورزد و ديگرى بىحساب سخاوت به خرج مىدهد. يكى از خلق جدا مىشود و ديگرى حقّ را فداى خلق مىكند.
اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خدا دين پا برجا و استوار
______________________________
(1).
محمد، 17.
(2). «اهدنا الصراط المستقيم»
(3). بحارالانوار، ج 87، ص 3.
پرتوى از نور، ص: 32
خود را، راه مستقيم معرّفى مىكند.«قل انّنى هَدانى ربّى الى صراط مستقيم»«1»
در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مىفرمودند: راه مستقيم، ما هستيم.«2»؛ يعنى نمونهى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در آن، رهبران آسمانى هستند. آنها در عمل به دستورات خود دربارهى تمام مسائل زندگى از قبيل: كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ...، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانهروى سفارش كردهاند.«3»جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مىنشيند. شيطان به خدا گفت:«لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم»«4»
در قرآن و روايات، نمونههاى زيادى آمده كه در آنها به جنبهى اعتدال كه همان راه مستقيم است، تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. از جمله:
*«كلوا و اشربوا و لاتسرفوا»«5» بخوريد و بياشاميد، و اسراف نكنيد.
*«لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط»«6»در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن- دستبسته باش- و نه چنان گشاده دستى كن. (كه خود محتاج شوى).
*«الّذين اذا أنفقوا لميسرفوا و لميقتروا و كان بين ذلك قواماً»«7»مؤمنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانهرو هستند.
*«لاتجهر بصلاتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلًا»«8»نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلكه
______________________________
(1).
انعام، 161.
(2). تفسير نورالثقلين.
(3). در اين باره مىتوان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.
(4). اعراف، 16.
(5). اعراف، 31.
(6). اسراء، 29.
(7). فرقان، 67.
(8). اسراء، 110.