معصوم يازدهم - حضرت امام محمّد تقى جوادالائمه (ع ) - امام
نهم السلام عليك ايها الا ية العظمى
السلام عليك ايها الحجة الكبرى
السلام عليك ايها المطهر من الزلاّت ...
درود خدا بر تو باد اى نشانه بزرگ الهى
درود خدا بر تو باد اى حجت كبراى الهى
درود خدا بر تو باد اى امامى كه از لغزشها پاك و بر كنار بوده اى ،
سلام بر تو اى ابن الرضا...
امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در سال 1095 هجرى در مدينه ولادت يافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است .
القاب ديگرى مانند: رضى و متقى نيز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
مادر گرامى اش سبيكه يا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگى آن حضرت ثبت است .
امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال يافت .
ماءمون خليفه عباسى كه همچون ساير خلفاى بنى عباس از پيشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد.
(از اينجا بود كه ماءمون نخستين كارى كه كرد، دختر خويش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى كه امام جواد (ع ) از ناحيه اين ماءمور خانگى برده است ، در تاريخ معروف است ).(98)
از روشهايى كه ماءمون در مورد حضرت رضا (ع ) بكار مى بست ، تشكيل مجالس بحث و مناظره بود. (99)ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نيز چنين روشى را بكار بستند. بخصوص كه در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست كه مقام ولايت و امامت كه موهبتى است الهى ، بستگى به كمى و زيادى سالهاى عمر ندارد.
بارى ، حضرت جواد (ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى كه فرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران ، زندگى مى كردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و كتابهاى زيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با كمى سن وارد بحثهاى علمى گرديد و با سرمايه خدايى امامت كه از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانى مايه ور بود، احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت . براى نمونه ، يكى از مناظره هاى ( احتياجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع ) را در زير نقل مى كنيم :
(عياشى در تفسير خود از ذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى كند كه ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد. گفتم : چه شده است كه امروز اين چنين ناراحتى ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جريانى پيش آمد كه مايه شرمسارى و خوارى ما گرديد. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدى كرده بود. خليفه طريقه اجراى حد و قصاص را پرسيد. عده اى از فقها حاضر بودند، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر كردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
خليفه از ما پرسيد:
حد اسلامى چگونه بايد جارى شود؟
من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد.
خليفه گفت : به چه دليل ؟
گفتم : بدليل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است ، و در قرآن كريم در آيه تيمم آمده است : ((فامسحوا بوجوهكم و ايديك . ))بسيارى از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق كردند.
يك دسته از علماء گفتند: بايد دست را از مرفق بريد.
خليفه پرسيد: به چه دليل ؟
گفتند: به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است :... ((و ايديكم الى المرافق . ))و اين آيه نشان مى دهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد.
دسته ديگر گفتند: دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجراء مى شود.
و چون بحث و اختلاف پيش آمد، خليفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على كرد و گفت :
يا اباجعفر، شما در اين مسئله چه مى گوييد؟
آن حضرت فرمود: علماى شما در اين باره سخن گفتند. مرا از بيان مطلب معذور بدار.
خليفه گفت : به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد.
حضرت جواد فرمود: اكنون كه مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گويم . اين مطالبى كه علماى اهل سنت درباره حد دزدى بيان كردند خطاست . حد صحيح اسلامى آنست كه بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد.
خليفه پرسيد: چرا؟
امام (ع ) فرمود: زيرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود: پيشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع كنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن كريم آمده است : (((و ان المساجد للّه ...)))سجده گاه ها از آن خداست ، پس كسى نبايد آنها را ببرد.
معتصم از اين حكم الهى و منطقى بسيار مسرور شد، و آن را تصديق كرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حكم حضرت جواد (ع ) قطع كردند.
ذرقان مى گويد: ابن ابى دؤ اد سخت پريشان شده بود، كه چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است . سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت :
يا اميرالمؤ منين ، آمده ام تو را نصيحتى كنم و اين نصيحت را به شكرانه محبتى كه نسبت به ما دارى مى گويم . معتصم گفت : بگو.
ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشكيل مى دهى تا يك مسئله يا مسائلى را در آن جا مطرح كنى ، همه بزرگان كشورى و لشكرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايى كه در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بينند كه راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، كم كم مردم به آن حضرت توجه مى كنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پايه هاى قدرت و شوكت تو متزلزل مى گردد.
اين بدگويى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نورانى و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد.(100)
اين روش را - قبل از معتصم - ماءمون نيز در مورد حضرت جوادالائمه (ع ) بكار مى برد، چنانكه در آغاز امامت امام نهم ، ماءمون دوباره دست به تشكيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيى بن اكثم كه قاضى بزرگ دربار وى بود، خواست تا از امام (ع ) پرسشهايى كند، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع ) ضربتى وارد كند. امّا نشد، و امام از همه اين مناظرات سربلند در آمد.
روزى از آنجا كه (يحيى بن اكثم )به اشاره ماءمون مى خواست پرسشهاى خود را مطرح سازد ماءمون نيز موافقت كرد، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر كرد. ماءمون نسبت به حضرت امام محمّد تقى (ع ) احترام بسيار كرد و آن گاه از يحيى خواست آنچه مى خواهد بپرسد، يحيى كه پيرمردى سالمند بود، پس از اجازه ماءمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مى فرمايى مساءله اى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
آنچه دلت مى خواهد بپرس .
يحيى بن اكثم پرسيد: اگر كسى در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند؟
حضرت جواد (ع ) فرمود: آيا قاتل صيد محلّ (101)بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد صيد كرده يا به خطا؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا كبير؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و كارش صيد بوده ؟ آيا حيوانى را كه كشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده يا احرام حج ؟
يحيى دچار حيرت عجيبى شد. نمى دانست چگونه جواب گويد، سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست . درباريان يكديگر نگاه مى كردند. ماءمون نيز كه سخت آشفته حال شده بود در ميان سكوتى كه بر مجلس حكمفرما بود، روى به بنى عباس و اطرافيان كرد و گفت :
- ديديد و ابوجعفر محمّد بن على الرضا را شناختيد؟(102)
سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بكاهد.
بارى ، موقعيت امام جواد (ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد.
امام جواد (ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت كه : هر يك خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند:
ابن ابى عمير بغدادى ، ابوجعفر محمّد بن سنان زاهرى ، احمد بن ابى نصر بزنطى كوفى ، ابو تمام حبيب اوس طائى ، شاعر شيعى مشهور، ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى و فضل بن شاذان نيشابورى كه در قرن سوم هجرى مى زيسته اند.
اينان نيز (همچنانكه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود) هر كدام به گونه اى مورد تعقيب و گرفتارى بودند. فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون كردند. عبداللّه بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره توحيد و... به او گفتند قانع نشد و گفت مى خواهم عقيده سياسى او را نيز بدانم .
ابوتمام شاعر نيز از اين امر بى بهره نبود، اميرانى كه خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترين شاعر آن روزگار بود، چنانكه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر كسى شعر او را براى آنان ، بدون اطلاع قبلى ، مى نوشت و آنان از شعر لذت مى بردند و آن را مى پسنديدند، همين كه آگاه مى شدند كه از ابوتمام است يعنى شاعر شيعيت معتقد به امام جواد (ع ) و مروّج آن مرام - دستور مى دادند كه آن نوشته را پاره كنند. ابن ابى عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و ماءمون ، محبت هاى بسيار ديد. او را سالها زندانى كردند، تازيانه ها زدند. كتابهاى او را كه ماءخذ عمده علم دين بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... (103)بدين سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مى كرد و چه ظالمانه !
شهادت حضرت جواد (ع ) اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه كوتاه عمر بود ولى رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فكرى و رواياتى كه از آن حضرت نقل شده و مسائلى را كه آن امام پاسخ گفته و كلماتى كه از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است .
معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت كرد كه از مدينه به بغداد بيايد. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم كه عموى امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
علت اين امر - همچنان كه اشاره كرديم - اين انديشه شوم بود كه مبادا خلافت از بنى عباس به علويان منتقل شود. از اين جهت ، در صدد تحريك امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستى ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر تو رجحان مى نهد.
اين دو تن آن قدر وسوسه كردند تا امّ الفضل - چنانكه روش زنان نازاست - تحت تاءثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريك و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد. آنگاه اين دو فرد جنايتكار سمى كشنده در انگور وارد كردند و به خانه امام فرستادند تا سياه روى دو جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف كرد، و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار كرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور را تناول فرمود. چيزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدى بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سيه كار با ديدن آن حالت دردناك در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد؛ امّا پشيمانى سودى نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ اكنون كه مرا كشتى گريه تو سودى ندارد. بدان كه خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردى مبتلا كند و به روزگارى بيفتى كه نتوانى از آن نجات يافت .
در مورد مسموم كردن حضرت جواد (ع ) قولهاى ديگرى هم نقل شده است .(104)
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع ) زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه ديگرى مشهور به امّ ولد (105)و به نام سمانه مغربيه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح :
1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى )
2 - ابواحمد موسى مبرقع
3 - ابواحمد حسين
4 - ابوموسى عمران
5 - فاطمه
6 - خديجه
7 - امّ كلثوم
8 - حكيمه
حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا كوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلوميت داشت . بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانى نورافشانى كند. امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220 ه به سراى جاويدان شتافت . قبر مطهرش در كاظميه يا كاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است .
از سخنان حضرت جواد (ع ) 1 - اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چيز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى .
2 - عزت مؤ من در بى نيازى او از مردم است .
3 - ولى و دوستدار خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهانى مباش .
4 - هر كه به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (يا بهره گيرد) خانه اى در بهشت بهره داده (يا بهره گرفته ) است .
5 - كسى كه خداوند متعال يذيرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ كسى كه از خدا بريد و به ديگرى پيوست چگونه نجات يابد؟ كسى كه از راه غير علم (يعنى از طريق جهالت و نادانى ) عمل كند، بيش از آنكه اصلاح امور كند موجب فساد و تباهى خواهد شد.
6 - از دوستى با آدم نادان و بد بپرهيز، زيرا مانند شمشير كشيده است ، منظرش نيكوست ولى آثارش زشت مى باشد.
7 - كسى كه امين خيانتكاران باشد، همين كار در دغلى و خيانتش كافى است .
8 - شخص مؤ من نيازمند به خصلت است : توفيق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود كه پيوسته او را پند دهد و قبول كند، پذيرش نصيحت از آنكه او را به هدايت وادارد و نصحيت كند
السلام عليك ايها الحجة الكبرى
السلام عليك ايها المطهر من الزلاّت ...
درود خدا بر تو باد اى نشانه بزرگ الهى
درود خدا بر تو باد اى حجت كبراى الهى
درود خدا بر تو باد اى امامى كه از لغزشها پاك و بر كنار بوده اى ،
سلام بر تو اى ابن الرضا...
امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در سال 1095 هجرى در مدينه ولادت يافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است .
القاب ديگرى مانند: رضى و متقى نيز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
مادر گرامى اش سبيكه يا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگى آن حضرت ثبت است .
امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال يافت .
ماءمون خليفه عباسى كه همچون ساير خلفاى بنى عباس از پيشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد.
(از اينجا بود كه ماءمون نخستين كارى كه كرد، دختر خويش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى كه امام جواد (ع ) از ناحيه اين ماءمور خانگى برده است ، در تاريخ معروف است ).(98)
از روشهايى كه ماءمون در مورد حضرت رضا (ع ) بكار مى بست ، تشكيل مجالس بحث و مناظره بود. (99)ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نيز چنين روشى را بكار بستند. بخصوص كه در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست كه مقام ولايت و امامت كه موهبتى است الهى ، بستگى به كمى و زيادى سالهاى عمر ندارد.
بارى ، حضرت جواد (ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى كه فرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران ، زندگى مى كردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و كتابهاى زيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با كمى سن وارد بحثهاى علمى گرديد و با سرمايه خدايى امامت كه از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانى مايه ور بود، احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت . براى نمونه ، يكى از مناظره هاى ( احتياجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع ) را در زير نقل مى كنيم :
(عياشى در تفسير خود از ذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى كند كه ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد. گفتم : چه شده است كه امروز اين چنين ناراحتى ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جريانى پيش آمد كه مايه شرمسارى و خوارى ما گرديد. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدى كرده بود. خليفه طريقه اجراى حد و قصاص را پرسيد. عده اى از فقها حاضر بودند، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر كردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
خليفه از ما پرسيد:
حد اسلامى چگونه بايد جارى شود؟
من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد.
خليفه گفت : به چه دليل ؟
گفتم : بدليل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است ، و در قرآن كريم در آيه تيمم آمده است : ((فامسحوا بوجوهكم و ايديك . ))بسيارى از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق كردند.
يك دسته از علماء گفتند: بايد دست را از مرفق بريد.
خليفه پرسيد: به چه دليل ؟
گفتند: به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است :... ((و ايديكم الى المرافق . ))و اين آيه نشان مى دهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد.
دسته ديگر گفتند: دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجراء مى شود.
و چون بحث و اختلاف پيش آمد، خليفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على كرد و گفت :
يا اباجعفر، شما در اين مسئله چه مى گوييد؟
آن حضرت فرمود: علماى شما در اين باره سخن گفتند. مرا از بيان مطلب معذور بدار.
خليفه گفت : به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد.
حضرت جواد فرمود: اكنون كه مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گويم . اين مطالبى كه علماى اهل سنت درباره حد دزدى بيان كردند خطاست . حد صحيح اسلامى آنست كه بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد.
خليفه پرسيد: چرا؟
امام (ع ) فرمود: زيرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود: پيشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع كنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن كريم آمده است : (((و ان المساجد للّه ...)))سجده گاه ها از آن خداست ، پس كسى نبايد آنها را ببرد.
معتصم از اين حكم الهى و منطقى بسيار مسرور شد، و آن را تصديق كرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حكم حضرت جواد (ع ) قطع كردند.
ذرقان مى گويد: ابن ابى دؤ اد سخت پريشان شده بود، كه چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است . سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت :
يا اميرالمؤ منين ، آمده ام تو را نصيحتى كنم و اين نصيحت را به شكرانه محبتى كه نسبت به ما دارى مى گويم . معتصم گفت : بگو.
ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشكيل مى دهى تا يك مسئله يا مسائلى را در آن جا مطرح كنى ، همه بزرگان كشورى و لشكرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايى كه در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بينند كه راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، كم كم مردم به آن حضرت توجه مى كنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پايه هاى قدرت و شوكت تو متزلزل مى گردد.
اين بدگويى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نورانى و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد.(100)
اين روش را - قبل از معتصم - ماءمون نيز در مورد حضرت جوادالائمه (ع ) بكار مى برد، چنانكه در آغاز امامت امام نهم ، ماءمون دوباره دست به تشكيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيى بن اكثم كه قاضى بزرگ دربار وى بود، خواست تا از امام (ع ) پرسشهايى كند، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع ) ضربتى وارد كند. امّا نشد، و امام از همه اين مناظرات سربلند در آمد.
روزى از آنجا كه (يحيى بن اكثم )به اشاره ماءمون مى خواست پرسشهاى خود را مطرح سازد ماءمون نيز موافقت كرد، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر كرد. ماءمون نسبت به حضرت امام محمّد تقى (ع ) احترام بسيار كرد و آن گاه از يحيى خواست آنچه مى خواهد بپرسد، يحيى كه پيرمردى سالمند بود، پس از اجازه ماءمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مى فرمايى مساءله اى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
آنچه دلت مى خواهد بپرس .
يحيى بن اكثم پرسيد: اگر كسى در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند؟
حضرت جواد (ع ) فرمود: آيا قاتل صيد محلّ (101)بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد صيد كرده يا به خطا؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا كبير؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و كارش صيد بوده ؟ آيا حيوانى را كه كشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده يا احرام حج ؟
يحيى دچار حيرت عجيبى شد. نمى دانست چگونه جواب گويد، سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست . درباريان يكديگر نگاه مى كردند. ماءمون نيز كه سخت آشفته حال شده بود در ميان سكوتى كه بر مجلس حكمفرما بود، روى به بنى عباس و اطرافيان كرد و گفت :
- ديديد و ابوجعفر محمّد بن على الرضا را شناختيد؟(102)
سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بكاهد.
بارى ، موقعيت امام جواد (ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد.
امام جواد (ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت كه : هر يك خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند:
ابن ابى عمير بغدادى ، ابوجعفر محمّد بن سنان زاهرى ، احمد بن ابى نصر بزنطى كوفى ، ابو تمام حبيب اوس طائى ، شاعر شيعى مشهور، ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى و فضل بن شاذان نيشابورى كه در قرن سوم هجرى مى زيسته اند.
اينان نيز (همچنانكه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود) هر كدام به گونه اى مورد تعقيب و گرفتارى بودند. فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون كردند. عبداللّه بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره توحيد و... به او گفتند قانع نشد و گفت مى خواهم عقيده سياسى او را نيز بدانم .
ابوتمام شاعر نيز از اين امر بى بهره نبود، اميرانى كه خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترين شاعر آن روزگار بود، چنانكه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر كسى شعر او را براى آنان ، بدون اطلاع قبلى ، مى نوشت و آنان از شعر لذت مى بردند و آن را مى پسنديدند، همين كه آگاه مى شدند كه از ابوتمام است يعنى شاعر شيعيت معتقد به امام جواد (ع ) و مروّج آن مرام - دستور مى دادند كه آن نوشته را پاره كنند. ابن ابى عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و ماءمون ، محبت هاى بسيار ديد. او را سالها زندانى كردند، تازيانه ها زدند. كتابهاى او را كه ماءخذ عمده علم دين بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... (103)بدين سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مى كرد و چه ظالمانه !
شهادت حضرت جواد (ع ) اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه كوتاه عمر بود ولى رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فكرى و رواياتى كه از آن حضرت نقل شده و مسائلى را كه آن امام پاسخ گفته و كلماتى كه از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است .
معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت كرد كه از مدينه به بغداد بيايد. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم كه عموى امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
علت اين امر - همچنان كه اشاره كرديم - اين انديشه شوم بود كه مبادا خلافت از بنى عباس به علويان منتقل شود. از اين جهت ، در صدد تحريك امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستى ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر تو رجحان مى نهد.
اين دو تن آن قدر وسوسه كردند تا امّ الفضل - چنانكه روش زنان نازاست - تحت تاءثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريك و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد. آنگاه اين دو فرد جنايتكار سمى كشنده در انگور وارد كردند و به خانه امام فرستادند تا سياه روى دو جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف كرد، و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار كرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور را تناول فرمود. چيزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدى بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سيه كار با ديدن آن حالت دردناك در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد؛ امّا پشيمانى سودى نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ اكنون كه مرا كشتى گريه تو سودى ندارد. بدان كه خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردى مبتلا كند و به روزگارى بيفتى كه نتوانى از آن نجات يافت .
در مورد مسموم كردن حضرت جواد (ع ) قولهاى ديگرى هم نقل شده است .(104)
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع ) زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه ديگرى مشهور به امّ ولد (105)و به نام سمانه مغربيه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح :
1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى )
2 - ابواحمد موسى مبرقع
3 - ابواحمد حسين
4 - ابوموسى عمران
5 - فاطمه
6 - خديجه
7 - امّ كلثوم
8 - حكيمه
حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا كوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلوميت داشت . بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانى نورافشانى كند. امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220 ه به سراى جاويدان شتافت . قبر مطهرش در كاظميه يا كاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است .
از سخنان حضرت جواد (ع ) 1 - اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چيز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى .
2 - عزت مؤ من در بى نيازى او از مردم است .
3 - ولى و دوستدار خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهانى مباش .
4 - هر كه به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (يا بهره گيرد) خانه اى در بهشت بهره داده (يا بهره گرفته ) است .
5 - كسى كه خداوند متعال يذيرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ كسى كه از خدا بريد و به ديگرى پيوست چگونه نجات يابد؟ كسى كه از راه غير علم (يعنى از طريق جهالت و نادانى ) عمل كند، بيش از آنكه اصلاح امور كند موجب فساد و تباهى خواهد شد.
6 - از دوستى با آدم نادان و بد بپرهيز، زيرا مانند شمشير كشيده است ، منظرش نيكوست ولى آثارش زشت مى باشد.
7 - كسى كه امين خيانتكاران باشد، همين كار در دغلى و خيانتش كافى است .
8 - شخص مؤ من نيازمند به خصلت است : توفيق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود كه پيوسته او را پند دهد و قبول كند، پذيرش نصيحت از آنكه او را به هدايت وادارد و نصحيت كند