بازگشت
چرا که توبه مقدمة ارتقاء روح است و تا انسان مسلمان از گناهان و آلودگیها پاک نشود، نمیتواند در عالم معنویت پرواز کند. بدون تخلیة درون از زشتیها نمیتوان به خوبیها و فضائل دست یافت و در حقیقت، آرایش دل بعد از پیراستن وجود از انحرافات و لغزشها امکانپذیر است.
پیامبر خدا , در ادامه خطبه فرمود: «إِنَّ نُفُوسَکُم مَرهُونَةٌ بِاَعْمالِکُم فَفَکُّوها بِاستِغفارِکُم؛ [2] [ای مردم!] شما همه در گرو کردارتان هستید، پس خود را با استغفار و آمرزش رها سازید!»
و نیز فرمود: «وَ ظُهُورُکُم ثَقیلةٌ مِن أَوزارِکُم فَخَفِّفُوا عَنها به طول سُجُودِکُم؛ [3] پشتهای شما از بار گناهان سنگین است، پس با سجدههای طولانی خود از سنگینی آنها بکاهید.»
شیخ صدوق مینویسد:
معاذ بن جبل با دیدة گریان به محضر رسول خدا , رسید و با چشمانی اشکبار عرضه داشت: یا رسول الله! جوانی زیبا بیرون خانة شما ایستاده و زار و زار گریه میکند و میخواهد به حضور شما برسد.
حضرت فرمود:
او را نزد من بیاور! جوان با همان حالت گریان داخل شد و سلام کرد. پیامبر , علت گریهاش را پرسید. گفت: یا رسول الله! گناهان بزرگی مرتکب شدهام که شاید خداوند هیچ گاه مرا نیامرزد.
پیامبر, با ناراحتی فرمود:
«وَیحَکَ یا شابُّ ذُنُوبُکَ أَعظَمُ أَم رَبُّکَ؛ وای بر تو ای جوان! آیا گناهان تو بزرگتر است یا پروردگارت؟ گفت: ای پیامبر پروردگارم از همه چیز بزرگتر است.»
پیامبر, فرمود:
آیا مرا به یکی از گناهانت خبر نمیدهی؟ او گفت: یا رسول الله! من هفت سال بود نبش قبر میکردم و بعد از بیرون آوردن مردهها کفن آنان را میربودم تا اینکه دختر جوانی از انصار مرد. من آن شب بعد از نبش قبر وی کفن او را دزدیدم و عریان رهایش کردم.
در آن حال، شیطان مرا وسوسه کرد و من به عمل شنیع زنا مرتکب شدم. هنگامی که گورستان را ترک میکردم، آوازی از آن مرده شنیدم که تمام وجود مرا تحت تأثیر قرار داد و آن صدا این بود که ای جوان! وای بر تو از روز قیامت، هنگامی که خداوند من و تو را احضار خواهد کرد. کفن مرا بردی و از قبر بیرون آوردی و مرا ناپاک رها کردی!
یا رسول الله! من با این اعمال ننگین گمان نمیکنم که هرگز بوی بهشت را استشمام کنم. پیامبر, بر او نهیب زد که از من دور شو ای فاسق! میترسم به آتش تو بسوزم، چقدر به جهنم نزدیکی! حضرت رسول , این سخن را گفت و همواره با دست به او اشاره میکرد که از حضورش بیرون رود تا اینکه آن جوان از حضور پیامبر بیرون رفت.
جوان گنهکار توشه تهیه کرد و به یکی از کوههای مدینه رفته و دستهایش را به گردن بسته، داد می زد و میگفت:
پروردگارا! تو مرا میشناسی و گناهم را میدانی. خدایا! من پشیمان شدم و به نزد پیامبرت رفتم، اظهار توبه کردم، اما مرا از خود دور کرد و خوفم را زیاد کرد. از تو میخواهم به حق نامهای بزرگوارت که مرا ناامید نگردانی!
چهل شبانه روز میگفت و میگریست تا اینکه خداوند متعال این آیه را نازل کرد: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أو ظَلَمُوا أنفُسَهُم ذَکَرُوا اللهَ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ الله [4] [بندگان خوب خدا] آنهایی هستند که هرگاه کار ناشایستی انجام دهند یا به خودشان ستم کنند، خدا را یاد میکنند و برای بخشش گناهان استغفار میکنند و جز خدا چه کسی گناهان را میآمرزد؟
پس از نزول آیه، پیامبر, به همراه اصحاب به دنبال آن جوان پشیمان که همان بهلول نبّاش بود، آمد و پذیرش توبهاش را به وی ابلاغ کرد و وعدة بهشت به او داد و سپس به یارانش توصیه کرد: «گناهان خود را همانند این جوان جبران کنید!»[5]
[1] . بحار الانوار، ج 95، ص 85 .
[2] . الامالی، صدوق، ص 93.
[3] . همان.
[4] . آل عمران/ 135.
[5] . الامالی، صدوق، ص 42، با تلخیص.
حضرت رسول , در این خطبه برای ارتباط روحانی با مبدأ اعلی در ماه مبارک رمضان نکاتی را یادآور شده است، از جمله میفرماید: «تُوبُوا إِلی اللهِ مِن ذُنُوبِکُم؛ [1] [در این ماه از گناهانتان] به سوی خدا توبه کنید.»
چرا که توبه مقدمة ارتقاء روح است و تا انسان مسلمان از گناهان و آلودگیها پاک نشود، نمیتواند در عالم معنویت پرواز کند. بدون تخلیة درون از زشتیها نمیتوان به خوبیها و فضائل دست یافت و در حقیقت، آرایش دل بعد از پیراستن وجود از انحرافات و لغزشها امکانپذیر است.
پیامبر خدا , در ادامه خطبه فرمود: «إِنَّ نُفُوسَکُم مَرهُونَةٌ بِاَعْمالِکُم فَفَکُّوها بِاستِغفارِکُم؛ [2] [ای مردم!] شما همه در گرو کردارتان هستید، پس خود را با استغفار و آمرزش رها سازید!»
و نیز فرمود: «وَ ظُهُورُکُم ثَقیلةٌ مِن أَوزارِکُم فَخَفِّفُوا عَنها به طول سُجُودِکُم؛ [3] پشتهای شما از بار گناهان سنگین است، پس با سجدههای طولانی خود از سنگینی آنها بکاهید.»
شیخ صدوق مینویسد:
معاذ بن جبل با دیدة گریان به محضر رسول خدا , رسید و با چشمانی اشکبار عرضه داشت: یا رسول الله! جوانی زیبا بیرون خانة شما ایستاده و زار و زار گریه میکند و میخواهد به حضور شما برسد.
حضرت فرمود:
او را نزد من بیاور! جوان با همان حالت گریان داخل شد و سلام کرد. پیامبر , علت گریهاش را پرسید. گفت: یا رسول الله! گناهان بزرگی مرتکب شدهام که شاید خداوند هیچ گاه مرا نیامرزد.
پیامبر, با ناراحتی فرمود:
«وَیحَکَ یا شابُّ ذُنُوبُکَ أَعظَمُ أَم رَبُّکَ؛ وای بر تو ای جوان! آیا گناهان تو بزرگتر است یا پروردگارت؟ گفت: ای پیامبر پروردگارم از همه چیز بزرگتر است.»
پیامبر, فرمود:
آیا مرا به یکی از گناهانت خبر نمیدهی؟ او گفت: یا رسول الله! من هفت سال بود نبش قبر میکردم و بعد از بیرون آوردن مردهها کفن آنان را میربودم تا اینکه دختر جوانی از انصار مرد. من آن شب بعد از نبش قبر وی کفن او را دزدیدم و عریان رهایش کردم.
در آن حال، شیطان مرا وسوسه کرد و من به عمل شنیع زنا مرتکب شدم. هنگامی که گورستان را ترک میکردم، آوازی از آن مرده شنیدم که تمام وجود مرا تحت تأثیر قرار داد و آن صدا این بود که ای جوان! وای بر تو از روز قیامت، هنگامی که خداوند من و تو را احضار خواهد کرد. کفن مرا بردی و از قبر بیرون آوردی و مرا ناپاک رها کردی!
یا رسول الله! من با این اعمال ننگین گمان نمیکنم که هرگز بوی بهشت را استشمام کنم. پیامبر, بر او نهیب زد که از من دور شو ای فاسق! میترسم به آتش تو بسوزم، چقدر به جهنم نزدیکی! حضرت رسول , این سخن را گفت و همواره با دست به او اشاره میکرد که از حضورش بیرون رود تا اینکه آن جوان از حضور پیامبر بیرون رفت.
جوان گنهکار توشه تهیه کرد و به یکی از کوههای مدینه رفته و دستهایش را به گردن بسته، داد می زد و میگفت:
پروردگارا! تو مرا میشناسی و گناهم را میدانی. خدایا! من پشیمان شدم و به نزد پیامبرت رفتم، اظهار توبه کردم، اما مرا از خود دور کرد و خوفم را زیاد کرد. از تو میخواهم به حق نامهای بزرگوارت که مرا ناامید نگردانی!
چهل شبانه روز میگفت و میگریست تا اینکه خداوند متعال این آیه را نازل کرد: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أو ظَلَمُوا أنفُسَهُم ذَکَرُوا اللهَ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ الله [4] [بندگان خوب خدا] آنهایی هستند که هرگاه کار ناشایستی انجام دهند یا به خودشان ستم کنند، خدا را یاد میکنند و برای بخشش گناهان استغفار میکنند و جز خدا چه کسی گناهان را میآمرزد؟
پس از نزول آیه، پیامبر, به همراه اصحاب به دنبال آن جوان پشیمان که همان بهلول نبّاش بود، آمد و پذیرش توبهاش را به وی ابلاغ کرد و وعدة بهشت به او داد و سپس به یارانش توصیه کرد: «گناهان خود را همانند این جوان جبران کنید!»[5]
[1] . بحار الانوار، ج 95، ص 85 .
[2] . الامالی، صدوق، ص 93.
[3] . همان.
[4] . آل عمران/ 135.
[5] . الامالی، صدوق، ص 42، با تلخیص.