Quantcast
Channel: مرجع دانلود نوحه هاي افغانستاني
Viewing all articles
Browse latest Browse all 223

از هاجر تا زینب علیهاالسلام

$
0
0

از هاجر تا زینب علیهاالسلام (1)


قیام، مرد و زن نمى‏شناسد و سازندگى مرزى ندارد، غیرت را در جنسیت ‏حبس نكرده‏اند و این حصار و حایل نمى‏تواند چشم‏پوشى از رسالت ‏بزرگى كه بر دوش انسان است را توجیه كند. و به آن امانت ‏بزرگ نمى‏توان خیانت كرد.

نیمى از بشر را براى زندگى در جهل و بى‏خبرى نساخته‏اند و بار سنگین مسؤولیت را از آنان برنگرفته‏اند و «زن‏» بودن نباید پوشیدن ترمه تساهلى باشد براى توجیه به عزلت كشیدن زنان.

هیچ ‏كس این ظلم را روا نمى‏دارد كه چنین ادعا كند: شریف‌ترین موجودات خلقت را براى استثمار ساخته‏اند، و این كه، «بشویند» و «برویند» و «بپرورند» و در جهل فرو برند و حول خود ننگرند، و خود را حلقه‏اى گسسته بدانند كه اتصالى به سلسله‏اى ندارد و اگر ارتباطى هست ‏براى تولید نسل است و ابقاى نسل بشر.

در اجتماع زیستن یعنى «متاثر شدن‏» و «مؤثر بودن‏». و این براى همه آدمیان است و هر كس به مقتضاى توانش بهره‏اى از آن مى‏گیرد و یا دیگرى را بهره‏مند مى‏كند.

زن به عنوان انسان یا اشرف مخلوقات گاه «هاجرى‏» مى‏شود رسول صبور و تنهاى خداوند در آن عطشناك‌ترین سرزمین دنیا، تشنه و تنها و سرگردان و سخت مى‏گریزد براى آب، و از سراب به سراب مى‏جهد. هیچ گاه مایوس نمى‏گردد، هروله‏اى براى شكستن عطش داغ اسماعیل امیدش، خود فدا كردن براى نجات «دیگرى‏» كه از اوست، و خدا مى‏خواهد بر شانه‏هاى او خانه‏اش را بنا كند و جمعى و اجتماعى را قرن‌ها از آن سوى عالم، گرد آن خانه بگرداند.

زن به عنوان انسان یا اشرف مخلوقات گاه «هاجرى‏» مى‏شود رسول صبور و تنهاى خداوند در آن عطشناك‌ترین سرزمین دنیا، تشنه و تنها و سرگردان و سخت مى‏گریزد براى آب، و از سراب به سراب مى‏جهد. هیچ گاه مایوس نمى‏گردد، هروله‏اى براى شكستن عطش داغ اسماعیل امیدش، خود فدا كردن براى نجات «دیگرى‏» كه از اوست، و خدا مى‏خواهد بر شانه‏هاى او خانه‏اش را بنا كند و جمعى و اجتماعى را قرن‌ها از آن سوى عالم، گرد آن خانه بگرداند.

و گاه «آسیه‏اى‏» مى‏شود كه باید موساى سرگردان و گریزان از قتل را از نیل برگیرد و از او عصادارى بسازد كه از چوبى خشك، اژدهایى از عصیان خلق كند و در شام تاریك بنى‏اسرائیل ید بیضایى بپرورد و آنگاه مطمئن از خداى خود خانه‏اى را نزد او بخواهد.

و بار دیگر «مریمى‏» باردار عیساى «حیات‏» و «هستى‏» كه در هجوم جهل و تهاجم لكه‏هاى ننگ اجتماعى بر دامن خویش به درگاه خدایش پناه مى‏برد و قباى قضاوت را بر تن نوزادش مى‏پوشد تا خود را روح خدا بنامد از دامن پاك مریم؛ براى اصلاح امتى جاهل. و فردا حیات مى‏بخشد مردگان متعفن قومى را كه مى‏بایست از دامن پاك زنى به سعادت رسند.

هر دردى كه بر جان زنى دردمند نشسته، تلخیش مذاق زینب را آزرده است.

و یك بار دیگر تاریخ «خدیجه‏اى‏» را مى‏طلبد كه تكیه‏گاه مطمئن و حریرین محمد(ص) شود و زندگانى شیرین خود را در رسالتى ببازد كه باید جهانى نو بسازد. سروش رسالت را بشنود و اولین مؤمن هنجارشكن مكه شود، روى از همه خدایان برتابد و خود را از راستاى «هُبل‏» در خم ركوع خدا بپیچاند، تنهایی‌هاى "حرا"نشینى محمد(ص) را تحمل كند و خود را حبس دیوارهاى بى‏تفاوتى نمى‏كند.

و اما زینب...

هر دردى كه بر جان زنى دردمند نشسته، تلخیش مذاق زینب را آزرده است.

سال ششم هجرى چشم به روى تیغ تیز بیداد مى‏گشاید و جنگى چند ساله بین جهل و علم و كفر و ایمان را به نظاره مى‏ایستد.

پنج ‏سال بعد دستان كوچك و معصومش تب داغ قیام و عدالت محمد را در آب سرد ملاطفت مى‏شوید.

زینب، خاكسپارى «مهربانى‏» را به گریه مى‏نشیند و بعد از او چله‏نشینى سكوت اسفبار على مظلوم و كوتاه شدن دست او از آنچه حقش بود.

زینب امروز مى‏چشد طعم تلخ محرومیت را، از آنچه كه مى‏بایست داشته باشد و با انحراف تاریخ، در درد جانكاهى كه مادر لاى چوبه‏هاى در ظلم مى‏كشد زینب باید بسوزد و در آغاز حیات و بلوغ بى‏عدالتی‌هاى اجتماعى و به هم خوردن تعادل ترازوى عدالتى كه طرفة‏العینى آویزان بود، باز او شعله‏ور شود. و فردا به جاى مهر گرم مادر بر جسدى سرد كه جز او مویه‏گرى ندارد اشك ریزد.

زینب، ناظر سكوت مرگبار پدر و گریه‏هاى نیمه ‏شبش در حلقوم چاه‏هاى غربت است.

زینب پاره‏هاى جگر برادر دردمندش را در تشت جور مى‏بیند و آنگاه است كه‏ زهر سیاست و جنگ بر سر دنیا را در تار و پودش حس مى‏كند و اینگونه چهارمین تكیه‏گاه او نیز فرو مى‏ریزد.



Viewing all articles
Browse latest Browse all 223

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>