تعيين وقت نماز
حضرت رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم بلندى ديوار مسجد را براى تعيين اوقات نماز به اندازه
قامت انسان معتدل القامه مقرّر داشت .
به فرمان حضرت رسول الله ديوار طرف غرب
مسجد مدينه درست بر خط نصف النهار بنا نهاده شده است ، و هر ديوارى ، بر خط نصف
النهار بنا شود هنگام ظهر سايه ندارد، و چون زوال شود سايه از طرف شرقى ديوار در
پايه آن ظاهر مى گردد، جناب رسول الله پديد آمدن سايه جانب شرقى ديوار را علامت وقت
نماز ظهر قرار داد، و چون مردم سايه ديوار را در پايه آن از طرف شرقى مى ديدند نماز
ظهر به جاى مى آوردند.
و بديهى است كه بعد از زوال سايه ديوار به تدريج بيشتر مى
شود، پيغمبر اكرم دستور فرمود كه هرگاه سايه به اندازه ارتفاع قامت ديوار شود نماز
عصر كنند، مسلمانان از پايه ديوار تا هفت پا اندازه مى كردند، چون سايه به آن
اندازه مى رسيد مى دانستند هنگام نماز عصر فرا رسيد و نماز عصر مى خواندند. و آن
حضرت آخر وقت عصر را وقتى معين فرمود كه سايه دو برابر شاخص شود.(44)
بيرون كشيدن تير از پاى على عليه السلام
واقعه
اميرالمومنين عليه السلام و پيكان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله كاشانى در
تفسير منهج الصادقين در ضمن آيه الذين هم فى صلوتهم خاشعون
در اول سوره مباركه مؤ منون قرآن كريم نقل كرده است كه :
در اخبار صحيحه
آمده كه در روز احد پيكان مخالفين در بدن مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام نشست و
از غايت وجع نتوانستند كه آن را بيرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسالت صلى الله
عليه و آله و سلم عرض كردند، فرمود كه در وقتى كه وى در نماز باشد پيكان را از
بدن او بيرون بكشيد چه توجه او در اين حال به حضرت عزّت بر وجهى است كه خود را
فراموش مى كند و از ما سوى بى خبر مى شود، پس چون به نماز مشغول شد جّراح را
آوردند و پيكان را از بدن اطهر او بيرون آوردند و خون بسيار بر سجّاده آن حضرت
ريخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خون را مشاهده نمود پرسيد كه اين خون چيست
؟
گفتند كه در حينى كه پيكان از بدن شما بيرون آورديم اين خون از آن جراحت بيرون
آمد، فرمود: به خدايى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه درنيافتم و واقف نشدم كه شما
در چه وقت بدن مرا شكافتيد و پيكان را بيرون آورديد.
واقعه ياد شده را عارف جامى
نيز نيكو به نظم درآورده است و آن را شيخ بهايى در مجلد چهارم كشكول (طبع نجم
الدوله ، ص 412)، بدين صورت نقل كرده است : مولانا جامى :
چاك به تن چون گلش
انداختند |
غرقه به خون غنچه
زنگارگون |
آمد از آن گلشن احسان
برون |
گشت چو فارغ ز نماز آن
بديد |
اين همه گل چيست ته پاى
من |
گفت كه سوگند به داناى
راز |
گر شودم تن چو قفس چاك
چاك |
شايد از آن خاك به گردى
رسى |
گرد شكافى و به مردى رسى (45) |
خشوع در نماز
روايت است كه مردى در
مسجد مدينه به نماز ايستاده بود و با ريشش بازى مى كرد، رسول خدا فرمود: اگر دلش با
خدايش باشد با ريشش بازى نمى كند.(46)
نماز خواندن به سوى در گشوده
شخصى نامور كه يكى
از مشايخ علمى زمان خودش بود به حضور مبارك امام صادق عليه السلام ، تشرف حاصل كرد،
ديد جوانى مراهق ، خردسال در حضور امام به سوى در باز به نماز ايستاده است . اين
جوان همان كس است كه امام صادق عليه السلام به مردم فرمود: انتم السفينة و هذا ملّاحها (47)شما كشتى هستيد و اين
جوان ناخداى شما است . اين جوان خردسال فرزند امام صادق ، يعنى امام هفتم امامّيه
موسى بن جعفر عليهماالسلام است .
آن شخص به امام صادق عرض كرد: آقا فرزند شما
دارد به سوى در گشوده نماز مى گزارد و اين كراهت دارد. امام فرمود: نمازش را كه
تمام كرد و به خود او بگوييد. اين شخص بى خبر از اين كه :
گفتن بر خورشيد كه من چشمه
نورم |
دانند بزرگان كه سزاوار
سهانيست |
آقازاده نماز را خواند و مواجه اعتراض
آن شخص شد، در جوابش فرمود: آن كس كه من به سوى او نماز مى خواندم از اين درب از
به من نزديكتر است .
(48)