حضرت امام زين العابدين (ع )
هذا الذى تعرف البطحاء و طاءته و البيت يعرفه و الحل و الحرم
اين ، كه تو او را نمى شناسى ، همان كسى است كه سرزمين (بطحا)جاى گامهايش را مى شناسد و كعبه و حلّ و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند. اين ، فرزند بهترين همگى بندگان خداست ...اين ، همان على است ، كه پدرش پيامبر خداست . اين ، فرزند فاطمه سرور بانوان جهان است ...
آرى ، او به قلّه مجد و عظمت و ستيغ جلال و عزّتى نسب همى برد كه مسلمانان عرب و عجم از رسيدن به آن فرو مانده و به زانو در آمده اند... (ترجمه از قصيده فرزدق )
نام معصوم ششم على (ع ) است . وى فرزند حسين بن على بن ابيطالب (ع ) و ملقب به (سجاد)و (زين العابدين )مى باشد. امام سجاد در سال 38 هجرى در مدينه ولادت يافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز كربلا حضور داشت ولى به علت بيمارى و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه اى كه فرزندش به شركت در آن واقعه داشت - به او اجازه جنگ كردن نداد. مصلحت الهى اين بود كه آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنى امامت و ولايت گردد. اين بيمارى موقت چند روزى بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35 سال عمر كرد كه تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپرى شد.
سن شريف حضرت سجاد (ع ) را در روز دهم محرم سال 61 هجرى كه بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا (ص ) به امامت رسيد به اختلاف روايات در حدود بيست و چهار سال نوشته اند. مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور (شهربانو)دختر يزدگرد ساسانى بوده است .(65)
آنچه در حادثه كربلا بدان نياز بود، بهره بردارى از اين قيام و حماسه بى نظير و نشر قيام شهادت حسين (ع ) بود، كه حضرت سجاد (ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب (ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بى نظير در جهان آن روز فرياد كردند. فريادى كه طنين آن قرنهاست باقى مانده و - براى هميشه - جاودان خواهد ماند. واقعه كربلا با همه ابعاد عظيم و بى مانندش پر از شور حماسى و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد؛ امّا ماءموريت حضرت سجاد (ع ) و زينب كبرى از آن زمان آغاز شد. اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان بسوى (اللّه ) و از كنار نعش هاى پاره پاره به خون خفته جدا كردند. حضرت سجاد (ع ) را در حال بيمارى بر شترى بى هودج سوار كردند و دو پاى حضرتش را از زير شكم آن حيوان به زنجير بستند. ساير اسيران را نيز بر شتران سوار كرده روانه كوفه نمودند. كوفه اى كه در زير سنگينى و خفقان حاكم بر آن بهت زده بر جاى مانده بود، و جراءت نفس كشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤ ساى قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند. در چنين حالتى دستور داد سرهاى مقدس شهداء را بين سركردگان قبايلى كه در كربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت اباعبداللّه الحسين را در جلو كاروان حمل كنند. بدين صورت كاروان را وارد شهر كوفه نمودند. عبيداللّه زياد مى خواست وحشتى در مردم ايجاد كند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد. با اين تدبيرهاى امنيتى چه شد كه نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام كوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب را بگيرند؟ گويى مردم كوفه تازه از خواب بيدار شده و دريافته اند كه اين اسيران اولاد على (ع ) و فرزندان پيغمبر اسلام (ص ) مى باشند كه مردانشان در كربلا نزديك كوفه به شمشير بيداد كشته شده اند. همهمه از مردم برخاست و كم كم تبديل به گريه شد. حضرت سجاد (ع ) در حال اسارت و خستگى و بيمارى به مردم نگريست و فرمود: اينان بر ما مى گريند؟ پس عزيزان ما را چه كسى كشته است ؟ زينب خواهر حسين (ع ) مردم را امر به سكوت كرد و پس از حمد و ثناى خداوند متعال و درود بر پيامبر گرانقدرش ، حضرت محمّد (ص ) فرمود: (... اى اهل كوفه ، اى حيلت گران و مكر انديشان و غداران ، هرگز اين گريه هاى شما را سكون مباد. مثل شما، مثل زنى است كه از بامداد تا شام رشته خويش مى تابيد و از شام تا صبح بدست خود باز مى گشاد. هشدار كه بناى ايمان بر مكر و نيرنگ نهاده ايد...).
سپس حضرت زينب (ع ) مردم كوفه را سخت ملامت فرمود و گفت :
(همانا دامان شخصيت خود را با عارى و ننگى بزرگ آلوده كرديد كه هرگز تا قيامت اين آلودگى را از خود نتوانيد دور كرد. خوارى و ذلت بر شما باد. مگر نمى دانيد كدام جگر گوشه از رسول اللّه (ص ) را بشكافتيد، و چه عهد و پيمان كه بشكستيد، و بزرگان عترت و آزادگان ذريه او را به اسيرى برديد، و خون پاك او به ناحق ريختيد...).
مردم كوفه آن چنان ساكت و آرام شدند كه گويى مرغ بر سر آنها نشسته !
سخنان كوبنده زينب (ع ) كه گويا از حلقوم پاك على (ع ) خارج مى شد، مردم بى وفاى كوفه را دچار بهت و حيرت كرد. شگفتا اين صداى على (ع ) است كه گويا در فضاى كوفه طنين انداز است ...
امام سجاد (ع ) عمه اش را امر به سكوت فرمود.
ابن زياد دستور داد امام سجاد (ع ) و زينب كبرى و ساير اسيران را به مجلس وى آوردند، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين (ع ) و اسيران كربلا به حد اعلا رسانيد، و آنچه در چنته دنائت و رذالت داشت نشان داد، و آنچه لازمه پستى ذاتش بود آشكار نمود.